...تاریخ مردم خوانسار

History of Khansar People

...تاریخ مردم خوانسار

History of Khansar People

...تاریخ مردم خوانسار

برای شناخت خصیصه و سرشت یک جامعه، هیچ نموداری بهتر از نوع تاریخی که می نویسد یا نمی نویسد نیست (ای. ایچ. کار)


استفاده تمام یا بخشی از مطالب و مقالات این وبگاه بنابر اخلاق پژوهشی با ذکر منبع و نویسنده مطلب بلا مانع است .
با تشکر حسین تولایی خوانساری

آخرین نظرات
۲۴
ارديبهشت
۹۶

نوشتۀ: محسن محرابی


                                           

عکسی از دو شاخ متعلق به دو زیرگونۀ بز کوهی. شاخ بزرگتر و تیره تر از آنِ یک پازن و مربوط به حدود 150 سال پیش است، و شاخ کوچکتر هم متعلق به یک قوچ کوهی میباشد. هر دو حیوان در منطقۀ جغرافیایی خوانسار شکار شده اند. ارسالی از اقای سعید توکلیان.

خوانسار در گذشته با داشتن گروهها و گونه های متعدّد و متنوّع زیستی و جانوری، یکی از غنیترین مناطق و زیستگاههای طبیعی حیات وحش در کشور محسوب میشد؛ لیکن عواملی چون: شکار یا صید بی رویۀ حیوانات؛ آثار و پیامدهای منفیِ ناشی از فعالیّتها و دخالتهای انسانی در تصرفات بی حدّ و مرز از طبیعت جهت بهره برادری در توسعۀ شهر و نتیجتاً از بین رفتن و تخریب قلمرو و زیستگاه جانوران، و همچنین افزایش استفاده از مراتع برای چرای دام یا جهت کشاورزی، که نابودی گونه های گیاهی به عنوان اصلیترین منبع غذایی حیواناتی چون آهو، کل، بز کوهی و... را در پی داشت، باعث بر هم زده شدن تعادل محیط زیست طبیعی در این منطقه گردیده و آن را با تهدید جدی روبرو کرده است، تا جاییکه از برخی گونه های جانوری منحصر بفردِ خود جز نامی باقی نمانده است. در این بین، شکار بی رویۀ حیوانات را شاید بتوان مهمترین و اصلیترین عامل تهدید و نابودی حیات وحش در خوانسار برشمرد و شاید دخالتها و تخریبهای گستردۀ انسانی (مثل فعالیّتهای عمرانی یا کشاورزی) که منجر به کاهش زیستگاه یا از بین رفتن مراتع و قلمرو زندگی موجودات گردید را عامل دومی دانست که مقدّمات تدریجی کوچ و گاه کاهش جمعیّت حیات وحش و به دنبال آن، انقراض و نابودی نسلها و گروههای جانوری در این منطقه را فراهم کرده است. شاید جانورانی مثل کَل و بز کوهی و غیره از آن دسته از جانورانی باشند که یا مجبور به ترک زیستگاه خود شدند و یا به خاطر شکار بی رویه - در بخشی از منطقۀ جغرافیایی خوانسار یا در آن نقطه از محیط زیست طبیعی خود - از بین رفته اند. مثلاً گلستانکوه منطقه ای بود که بیشترین گونه های جانوری در آن وجود داشت و اکثر شکارها هم در آن انجام میگرفت؛ به طوریکه گفته شده برخی اهالی قدیم که ذوق شکار داشتند، در آن حوالی به شکار کبک و آهو و خرگوش و گراز میپرداختند و مدّتی را بدین وسیله به تفریح میگذراندند[1]، و شاید این عامل، زمینه ای شد برای محو یا کوچ تدریجی حیوانات از آن منطقه.

در این پژوهش، با استناد به منابع و شواهد تاریخی و روایی، مختصراً به چند دسته از حیواناتی که قبلاً در محدودۀ جغرافیاییِ فعلی خوانسار وجود داشتند، میپردازیم.

  • حسین تولایی خوانساری
۲۲
اسفند
۹۵

تدوین: محسن محرابی

کارشناس ارشد تاریخ ایران دورۀ اسلامی از دانشگاه اصفهان



                                                                   


میرزا حبیب الله خان خوانساری[2] که به «میرزا حبیب آخان خوانساری» نیز مشهور بود، از رجال شریف خوانسار و از مجاهدین و آزادیخواهان معروف عصر مشروطه میباشد. وی در سال 1257 خورشیدی در خوانسار به دنیا آمد[3] و اگرچه از دوران کودکی و نوجوانی او اطلاعاتی در دست نیست، اما گویا از همین اوان نوجوانی به فعالیّتهای سیاسی و مخالفت با دربار مستبد و خائن قاجار علاقمند شده بود. به سال 1277ش و در سن بیست سالگی جلای وطن کرد و فعالیّتهای رسمی خود را هم در سیاست و مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی به طور رسمی در سال 1281ش و پس از مراجعت از همدان و کرمانشاه به تهران آغاز کرد؛ آنچنان که مینویسد: «به واسطۀ روح یگانگی و اتحادی که داشت در بین اهالی مملکت ایجاد میشد، خیلی خوشحال بودم، و از این رو زندگی من با معاشرت و همرزمی با آزادیخواهان حقیقی میگذشت ...» (صدر، 1358: 104).

  • حسین تولایی خوانساری
۰۵
اسفند
۹۵

« ویژه نامه  هنگاشتمون خوساری» با همت شهرداری وخانه فرهنگ و هنرگویا


  • حسین تولایی خوانساری
۱۵
بهمن
۹۵

بهمن بنی هاشمی خوانساری
دانشجوی دکترای ادبیات و زبان فارسی

                                                                                                                                                                                                               

اهداف

      در این مختصر قصد داریم تا با نگاهی به اشعاری که زلالی خوانساری در وصف خوانسار و طبیعت و وضع اقلیم آن منطقه سروده اطلاعاتی از وضع اقلیم آن منطقه در زمان زندگی شاعر (قرن 10 و 11 هـ . ق ) به دست بیاوریم . از آنجا که علم اینجانب در این زمینه در حدی نیست که بتوانم راجع به آن نظر بدهم و نتیجه گیری کنم لذا با بیان توضیحاتی مختصر قضاوت را به عهده‌ی اهل فن و تحصیل کرده های علم هوا و اقلیم شناسی می گذارم.

         در این میان اشعاری که در آنها به وضع هوا در چهار فصل سال اشاره شده قابل تامل‌اند . ابیاتی از ایجاد شبنم و عدم تبخیر آن در فصل تابستان سخن گفته‌اند ابیاتی به سرمای طاقت فرسای زمستان اشاره دارند ابیاتی که با اغراق راجع به یخ بستن حباب صحبت می‌کنند شاید نشان دهنده‌ی سرعت کاهش هوا باشند و بسیاری ابیات دیگر که اقلیم خوانسار را توصیف می کنند

  • حسین تولایی خوانساری
۳۰
دی
۹۵

                                                                   


خاطره ایی از سیره آیت الله العظمی خوانساری از زبان آیت الله حاج سید مهدی ابن الرضا به تحریر حجت الاسلام حاج سید محسن ابن الرضا:  

منبع: مرجع متقین،نگارش محمد تقی انصاری خوانساری ، انتشارات انصاریان، صص 337 تا339 .

هنگامی که قصد تأسیس حوزه علمیه ولی عصر خوانسار را داشتم مکرر خدمت آن مرجع عظیم الشان میرسیدم از جمله یک روز برای امضاء اساسنامه خدمت ایشان شرف یاب شدم.روزی بود که مجلس ختمی از طرف آیت اله خوانساری برای مرحوم آیت اله حاج میرزا عبداله چهلستونی درمسجد سید عزیز اله منعقد بود و خود آقا قصد شرکت در آن مجلس را داشتند. طبعاً بنده نیز احساس کردم زمان مناسب نیست و اظهار کردم وقت دیگری خدمتتان برسم. مرحوم آقا

  • حسین تولایی خوانساری
۲۰
دی
۹۵

حسین صدیقیان (دکتری باستان­شناسی دوران اسلامی دانشگاه تهران)

خوانسار یکی از شهر­های شناخته شدۀ دورۀ قاجاریه و اوایل پهلوی در بخش مرکزی ایران محسوب می­شد. اشاراتی از این شهر در برخی متون تاریخی شده که بیشتر بر اهمیّت جایگاه اقتصادی و تجاری آن تأکید دارند. به­عنوان نمونه، کینیر که در اوایل دورۀ قاجاریه از خوانسار عبور کرده بیان می­دارد که در حدود 2500 خانوار در این شهر ساکن و اهالی آن عموماً تجارت­پیشه بوده­اند (kinneir, 1973: 128). همین موضوع در دیگر منابع تاریخی نیز تأکید شده است (شیروانی، بی­تا: 274 و همان، 1339: 669؛ آل­داوود، 1378: 134؛ جکسن، 1369: 292). آنچنان که از منابع تاریخی و برخی اسناد تاریخی موجود استخراج شده می­توان بیان کرد که در این دوران صنایع و هنر­هایی چون منبّت­کاری، نقّاشی روی چوب، رنگ­رزی، دبّاغی، مس­گری، قالی­بافی، سفال­گری و تفنگ­سازی، در خوانسار رونق بسیاری داشتند. در این میان به­واسطۀ وجود درختان گوناگون بسیار در شهر صنعت و هنر­هایی چون منبّت­کاری، خرّاطی یا چوب­تراشی و تولید آثار چوبی از جایگاهی ویژه برخوردار بود (اعظام قدسی، 1379: ج1، ص575؛ محبوبی اردکانی، 1374: 138؛ آل­داوود، 1378: 134 و بروگش، 1367: 350).

  • حسین تولایی خوانساری
۰۵
دی
۹۵




گلناز عصّاری، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی/

golnazassari@gmail.com

به نقل از فرهنگ بزرگ سخن «ترانه شعری است متشکل از چند بیت مقفا و هم­سان از نظر تعداد هجاها و مصراع­ها که با آواز خوانده می­شود.» و «ترانه­ی فرهنگ عامه ساده و در فرم چند بیتی است که میراث شفاهی و متأثر از روح مردم نواحی مختلف است.» (انوری،1381: 1683)

ترانه­­ های روستایی و به عبارت صحیح­تر ترانه­ های عامیانه، بیان حال و نماینده اندیشه­ ها و تخیلات ساده و بی ­پیرایه طوایف مختلف ایران است که در روستا­ها و میان ایلات و قبایل به آهنگی دلنواز خوانده می­شود.

این ترانه­ ها سرایندگان مشخص ندارد و در دیوان و دفتری هم گرد­آوری نشده است و فقط بر سر زبان­ها باقی مانده و کسی را دسترسی به مجموعه­ ی آنها نیست. هنوز قسمتی از این ترانه ­ها در روستاهای ایران معمول است.

  • حسین تولایی خوانساری
۱۹
آذر
۹۵


در آن زمان ­ها مجالس سخنرانى عمومى و پرورش افکار هنوز در ایران معمول نشده بود یا بسیار نادر بود.  براى عامه مردم بهره مندى از سخنان وعاظ فاضل در مجالس تعزیت و جشن­ها، فرصت فرهنگى مناسبى بود. صدر به منبر مى­رفت و به سخن بلند مى ­گفت و انعکاس سخنانش در شهر مى ­پیچید. او از همان آغاز جوانى شهرت به سخنورى پیدا کرد.  او را از اصفهان به تهران دعوت مى ­کردند، به ویژه در ماه هاى محرم و صفر، که به گونه ­اى میدان پرورش افکار توده مردم بود. در خطابه­ ها از فضایل اخلاقى و معنوى آزادگى و آدمیت سخن می­گفت، شعرهاى خوب فارسى را با آواز خوش در سخنش مى ­آمیخت. چون« زبان فرانسه» می ­دانست از حکماى اروپا هم سخنانش را زیور مى­ داد.

صدر در خطابه­ ها ى بلیغ منبرى خود از عظمت آفریدگار و جهان پرشگفتى رستنى­ ها و جنبدگان سخن مى ­گفت. او کتاب معروف منجم فرانسوى آن زمان کامیل فلاماریون را خوانده و فهمیده بود. گفته­ ها ى آن دانشمند را به زبان ساده با تعبیر ها ى خوش آمیخته به شعر فارسى مناسب بیان مى­ کرد. سخن را از حکمت الهى آغاز مى ­نمود، آنگاه حوادث اجتماعى و ملى روز را در میان مى­ آورد و در پایان سخن از روایات دینى یاد مى ­کرد. ملک الشعرا­ی بهار که در سال 1312ش از تهران به اصفهان تبعید شده بود، چهل روز در منزل صدر میهمان او بود.  بهار در گفتار پنجم از

مثنوى کارنامه زندان از صدر یاد مى کند:

در صفاهان شدم به خانه صدر شیخ عبدالحسین عالى قدر

میهمان کرد بنده را چل روز شرمسارم ز لطف ها ش هنوز

براى نوجوانان و مردم به مانند سخنرانِ  پرشور دانشگاهى بود.  موسیقى دانان معروف آن زمان آواز صدر را از نظر موسیقى کم مانند خوانده بودند. شعر خوب و گرایش به خِرد نیز بر ابهت خطابه هاى او مى ­افزود.

بر سر منبر ها ى دینى سخنان بلند از آزادى گفتن، فضایل سنتى و ملّى را در جامه ­ی شعر و ادب جلوه گر کردن، ناگزیر گوینده را وجیه الملّه مى­کند و حسد همگنان را بر مى انگیزد. صدر المحدثین جوانِ سخنگوى، از این گرفتارى ­ها بى نصیب نماند. رقیبان در گفتگو و بازرسان در کمین بودند. کارش به شهربانى و به زندان هم کشید. وی سرانجام بعد از تحمل زندانی و تبعید به شیراز و بوشهر در سال 1315 شمسی فوت کرد. دشمنان بر سر زبانها انداختن که او خودکشی کرده است اما شواهد همه حاکی از این بود که این خطیب توانا را مسموم و به قتل رساندند. قبر وی در تکیة حاج محمدجعفر آباده‌ای واقع در تخت فولاد اصفهان است.

ملک الشعرای بهار در وصف او چنین سروده است:

گر که «صدر» اندر اصفهان نبدی              اصفهان نیمه جهان نبدی

گر نبدی زبان گویایش                            در دهان ادب زبان نبدی

منابع:

رضا، فضل الله،حسن صدر خطیب و  نویسنده دلیر، مجله بخارا، سال سیزدهم، شماره 76، مرداد و شهریور 1389ش.

 

  • حسین تولایی خوانساری
۱۹
آذر
۹۵



عبدالحسین صدر در 1313 هجرى قمرى در اصفهان به دنیا آمد. وی فرزند میرزا محمود خوانساری مشهور به صدرالمحدثین یکی از آزادیخواهان مبارز صدر مشروطیت بود. ملا عبدالله خوانسارى پدر میرزا محمود نیز از واعظان و دینداران معروف اصفهان بود که در سال 1293 هجرى قمرى وفات یافت.

عبدالحسین نزد پدر و فضلای مدارس شهر اصفهان مقدمات علوم دینى، ادبى و حکمت را فرا گرفت و سپس به تدریس ادبیات پرداخت. عبدالحسین جوان تشنه دانش و معارف بود.  او در اصفهان زبان فرانسه را از طریق مدرسه آلیانس آموخته و بر اثر استعداد بی نظیر خود اصول علوم جدید و گستره شعر و ادب فارسى را نیز فرا گرفت. صدر از کودکى استعداد طبیعی شگفتى در موسیقى داشت، پرده ها و گوشه­هاى موسیقى ایرانى را خوب می ­شناخت.

 در کنار صدا ى گیراى خوش و آواز بلند و حنجره داوود ى،  آشنایى او با شعر و ادب فارسى و موسیقى، در خطبه هایش، نغمه­هاى دلنشین مى ­آفرید. آمیختگى شعر ناب فارسى با نواى دلپذیر موسیقى توانست هنر کلامی او را به او­ج برساند. عبدالحسین صدر از معدود سخنورانى بود که به شعر و موسیقى اشراف  داشت از این روى مجلس وعظ او محفل پرشور هنر کلامی خردمندانه بود. اطلاعات علمی به روز و قدرت بیان و صداى خوش او شنوندگان را مسحور می­ کرد و آواز دو دانگ را به سرحد کمال می ­رساند. بعضى موسیقى دانان موثق از قول استاد «ابوالحسن صبا­» موسیقى دان معروف مى­ گویند «در یکى از ماه هاى تابستان سال( ؟) تصمیم گرفتم که براى دیدار و گفتگو با این روحانى هنرمند به اصفهان بروم در اصفهان به من گفتند که صدر در یکى از باغ هاى اطراف زاینده رود به سر مى ­برد بدون اطلاع قبلى به دیدار او رفتم . وارد باغ شدم، صدر را دیدم که بى عمامه نشسته بود و شعرها ى زیر را به آهنگى بس دلاویز در مایه افشار ى مى ­خواند:

          دل بردى از من به یغما اى ترک غارتگر من

                    دید ى چه آوردى ای دوست از دست دل بر سر من

اول دلم را صفا داد آئینه­ام را جلا داد

  آخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من

(منسوب به صفاى اصفهانى)

من آنچنان محو شنیدن این آواز شدم که مدتى بى اختیار در حالت بهت و سکوت ماندم و براى اینکه رمز و راز آهنگ را همانگونه که عبدالحسین صدر مى­خواند، ثبت و ضبط کنم بلافاصله نُت آن را نوشتم».

استاد صبا به یاد آن خواننده آن را گوشه صدر ى نامید که هم اکنون یکى از گوشه­ ها ى ردیف موسیقى ایرانى است.

  • حسین تولایی خوانساری
۰۵
آذر
۹۵

پژوهشگر: محسن محرابی

کارشناس ارشد تاریخ ایران دورۀ اسلامی از دانشگاه اصفهان

Mohsen.mehrabi395@gmail.com

                                                                                     

                                                           


خوانسار را میتوان قطب آسیابهای آبی در غرب استان اصفهان دانست؛ چراکه در گذشته بیش از بیست آسیاب آبی[1] که در گویش محلی بدانها «آر» گفته میشد و از محدودۀ جغرافیایی سرچشمه تا حوالی بیدهند و در امتداد رودخانۀ اصلی شهر پراکنده و فعّال بودند، وجود داشت، تا آنجا که حتی از شهرها و روستاهای اطراف و اکناف نیز جهت آسیاب گندمها و سایر غلاتشان به این دیار گسیل میشدند[2].

اما به نظر میرسد که قدمت این آرها یا آسیابهای آبی خوانسار به حدود سیصد سال پیش برسد[3]. در بررسی و مطالعۀ مکانیزم و سازوکار آسیابهای آبی این شهر یا شیوۀ کار آنها از قدیم الایام تاکنون، با وجود آنکه تمام آسیابها در راستای رودخانۀ اصلی شهر (که غالباً از سرچشمه نشأت میگرفت) و کنارۀ آن قرار داشتند، لیکن برای به حرکت درآوردن چرخ آب یا توربینهای چوبی آسیاب، از جریان آب آن رودخانه استفاده نمیگردیده است، بلکه از تکنیک سرعت آب یا جریان و فشار نیروی آب انهاری که بوسیلۀ کانالهایی که به سمت چاهک یا تنورۀ آسیاب هدایت میگردید، بهره میگرفته اند. بنابراین به این نوع آسیابها «تنوره ای» یا «پَرّی» میگفته اند. در حقیقت، تمام آسیابهای آبی خوانسار از نوع تنوره ای با چرخاب افقی بوده اند؛ بدین نحو که آب نهر یا رود از کانال یا جدولی دست ساز وارد مخزنی عمودی و استوانه ای شکل موسوم به چال، چاهک یا تنوره میشد و بعد از عبور از مجرایی که در انتهای این حفره قرار داشت، با فشار به پروانه های چوبی اما تخت چرخاب یا توربینی که موازی با سطح زمین قرار داشت، برخورد میکرده باعث چرخیدن آن میشده است. سپس این نیروی محرکۀ حاصل از گردش توربین، از طریق یک محور عمودی فلزی به سنگ بالایی یا رویین آسیاب منتقل و باعث حرکت آن روی سنگ آسیای زیرینی که همواره ثابت بود، میشد. بدین ترتیب طی این روند، انرژی آب به انرژی مکانیکی تبدیل میگردید. ترتیب و مراحل کار این نوع آسیاب آبی در تصاویری که در انتهای مقاله آمده، نشان داده شده است.

  • حسین تولایی خوانساری