...تاریخ مردم خوانسار

History of Khansar People

...تاریخ مردم خوانسار

History of Khansar People

...تاریخ مردم خوانسار

برای شناخت خصیصه و سرشت یک جامعه، هیچ نموداری بهتر از نوع تاریخی که می نویسد یا نمی نویسد نیست (ای. ایچ. کار)


استفاده تمام یا بخشی از مطالب و مقالات این وبگاه بنابر اخلاق پژوهشی با ذکر منبع و نویسنده مطلب بلا مانع است .
با تشکر حسین تولایی خوانساری

آخرین نظرات

اوضاع اجتماعی یهودیان خوانسار در عصر صفویه

جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ب.ظ


* نویسنده:

محسن محرابی؛ کارشناس ارشد تاریخ، گرایش ایران دورۀ اسلامی.

 

 

- سخن پژوهشگر:

پژوهش حاضر حاصل تحقیقات جامع و مفصلی در باب روابط اجتماعی و وضع زندگی جامعۀ یهودیان خوانسار در عصر صفویه است که با استفاده از منابع مختلف و روایات تاریخی مورخان ایرانی و غیرایرانی و نیز ابزارهای تاریخ تحلیلی، به بررسی و تحلیل وضع اجتماعی ایرانیان یهودی، خصوصاً یهودیان خوانسار در عصر حکومت صفویان پرداخته شده است. با توجه به پیوند تاریخی و ارتباط مستقیم و تنگاتنگ یهودیان اصفهان با تحولات تاریخی - اجتماعی یهودیان ساکن در دیگر نقاط کشور خصوصاً خوانسار، در ارزیابی و تحلیل تاریخی یهودیان خوانسار هم می­توان از اسناد، شواهد و منابع تاریخی مربوط به یهودیان اصفهان نیز کمک گرفت و به توصیف اوضاع اجتماعی و نحوۀ زندگی یهودیان خوانسار در عصر صفویه پرداخت.

قبل از هر چیز، از خوانندگان محترم بخاطر طولانی و حجیم بودن متن این پژوهش، و نقص و ایرادات آن جداً پوزش می­طلبم و از بازدید کنندگان و مطالعه­کنندگان این مقالۀ پژوهشی که وقت گرانبهای خود را صرف مطالعۀ این پژوهش نموده­اند نهایت سپاس و قدردانی را دارم. امید است در آیندۀ نزدیک بتوانم تحقیقاتی مختصر اما مفید برای همشهریان عزیز ارائه دهم و سهم خود را در شناسایی و معرفی تاریخ خوانسار ایفا نمایم.

 

- مقدمه:

در ایران دورۀ صفویه همۀ پیروان مذاهب غیراسلامی خصوصاً یهودیان طبق موازین شرعی می­بایست جِزیِه می­پرداختند (علی­آبادی، 1383: 16) و این جزیه در قبال حمایت و تأمین امنیتی که برای آنها می­شد، از ایشان مطالبه می­گردید، حتی برای یهودیان خوانسار. با این­حال اتفاقاتی رخ داد که وضع اقلیتهای ساکن ایران به­خصوص یهودیان را دچار دگرگونی، و وضع زندگی آنان را وخیم کرد. در طول این دوران، اقلیتهای مذکور - به استثنای دوره­ای از عهد شاه­عباس یکم(996-1038 یا 1039ق) و شاه­صفی(1038-1052ق) - از امنیت لازم و آزادی دینی چندانی برخوردار نبوده­اند و متأسفانه این سیاستهای فوق در مورد غیرمسلمانان هرگز از سوی شاهان و بزرگان صفوی به اجرا گذاشته نمی­شد و اگر هم می­شد، تنها در مورد مسیحیان انجام می­گرفت که با هدف جلب حمایت و توجه رهبران کشورهای اروپایی و اتحاد با آنان بر ضد امپراتوری قدرتمند عثمانی بود، و بقیه مورد تحقیر، تعقیب، تهدید، اذیت و ایذاء مذهبی قرار می­گرفتند.

این سیاست صفویان تا پایان دورۀ حکومت آنان ادامه داشت. یهودیان حتی اقلیّت یهود خوانسار تا قبل از برقراری حکومت صفویه از آرامش و آسایش نسبی و گاه کاملی بهره­مند بوده­اند، اما با ظهور سلسلۀ صفویه وضع آنان به مراتب سخت و دشوار شد؛ به­طوری­که پس از صادر شدن حکم نجاست اهل کتاب، و گسترش فرهنگ یهودی­ستیزی در رساله­های مذهبی، یهودیان تحت فشار قرار گرفته (تقوی، 1389: 92) و مجبور شدند که در محله­های مجزای خود زندگی کنند؛ (سیوری، 1392: 172) به­قول شاردن: «... [چون] بیش از پیروان مذاهب دیگر مورد نفرت ایرانیان مى‏باشند، محلۀ مخصوصى دارند.» (شاردن، 1372: ج5، 1881) بنابراین، اگرچه از نظر جمعیّتی و اقلیمی، در ایرانِ روزگار صفویه، یهودیان بیشتر در شهرها و قصبات پراکنده بوده­اند، (دروویل، 1370: 121) لیکن در محله­های خاص خود متمرکز بودند و احتمالاً تعدادشان هم چندان زیاد نبوده (سیوری، همانجا) و از نظر معیشت نیز وضعی بهتر از زرتشتیان نداشته­اند و فقط شمار بسیار کمی از آنها از وضعیّتی در حد متوسط به بالا برخوردار بودند. (علی­آبادی، همانجا) این وضع در مورد خوانسار هم وجود داشته و جمعیّت کمی از یهودیان این شهر در محله­های مخصوص خود ساکن بوده­اند که کوچه پس­کوچه­های آنها برای در امان ماندن از آزار و تحقیر مسلمانان بصورت تنگ و باریک بنا می­شدند.

 

- علل خصومت و عداوت صفویان با قوم یهود:

در بررسی و ریشه­یابی علل خصومت و دشمنی صفویان با اقلیّت یهود ایران، ارتباط سیاسی صفویان با اروپاییان و ورود میسیونرها، مبلغان مذهبی، سفرا، سیّاحان و گردشگران اروپایی به ایران و ترغیب شاهان صفوی از سوی آنان به مبارزه با یهودیان بعنوان عنصر حمایت کنندۀ دولت عثمانی، اصلیترین و مهمترین علت فشار، تهدید و تعقیب یهودیان از طرف حکومت ایران بود. به بیانی دیگر، تنفّر و انزجار از یهودیان و رفتار ناپسندی که در روزگار صفویان در محدود ساختن و آزار و اذیت این اقلیت، آن هم در نام قوانین اسلام و تشیّع دامن زده می‌شد‌، هیچ ارتباطی به اسلام و فقه جعفری نداشت، بلکه این تعصبات دینی و تنگ­نظریهای مذهبی و در کنار آن‌، یهود‌آزاری، عواقبی بود که از غرب یا به اصطلاح «فرنگ» گریبان آنها شده بود (تقوی، 1389: 92) و در نتیجه به­علّت تعصب برخی از مقامات بلندپایۀ روحانی، این فشار و ایذاء وارد مرحلۀ جدیدی در تاریخ خود شد و حتّی تا دوران قاجار نیز ادامه پیدا کرد.

مهمترین و شاید نخستین عاملی که بعد از مرگ شاه­اسماعیل اول(907-930ق) بر زندگی یهودیان تابع حکومت صفویان تأثیر منفی گذاشت و این مردم را تحت فشار شدید مذهبی قرار داد، دشمنی و سرسختی دولتهای اروپایی با این اقلیت دینی است. این عامل باعث شد تا دولت عثمانی، یهودیان رانده شده از اروپا را به سمت دیار خویش جذب کند. بنابراین، این مسأله منجر به خصومت بیشتر اروپاییان و در کل، مسیحیان اروپا نسبت به قوم یهود و سرانجام، سعایت و بدگویی آنان از ملّت یهود نزد صفویان گردید. در نتیجه، در قبال حمایتی که صفویان از مسیحیان نموده­اند، دولت عثمانی نیز به جانبداری از اقلیت یهود برخاست و آزادیهای نسبی به آنان اعطا نمود. (لوی، 1339: ج3، 185) بنابراین، عوامل فوق سبب گشت تا دوستی میان صفویان با مسیحیان، و در مقابل حمایت عثمانیان از یهودیان رنگ و اتحاد سیاسی به خود بگیرد و تمام یهودیان ایران به بهانۀ همکاری با دولت عثمانی، دایماً مورد تحقیر، فشار و تعقیب عمّال و کارگزاران صفویه قرار گیرند و وضع اجتماعی آنها رو به وخامت گراید. بنابراین، اتهام به یهودیان در همکاری با دولت عثمانی، آغاز جریان یهود آزاری در ایران بود. این طرز برخورد صفویان در قبال مردم یهود، نتایج سوئی برای آن حکومت در پی داشت، که یک نمونۀ آن شاید تضعیف تجارت و سلطۀ اقتصادی ایران در منطقۀ آسیا و غرب آن بود که یهودیان پیش از این نقش عمده و مؤثری در بهبود و رونق اقتصاد کشور داشته­اند.

اما پروژۀ یهودی آزاری و تعقیب و تعذیب یهودیان در دورۀ سلطنت شاه­عباس اول رنگ سیاسی به خود گرفت و بر زندگی جامعۀ یهودیان نتایج و تأثیرات سوئی گذاشت. اگرچه زمان فرمانروایی آن شاه، دوره­ای نسبتاً آرام برای یهودیان در طول حیات سلسلۀ صفویه محسوب می­شد، اما عهد سلطنت عباس اول را باید سنگ بنای قوانین و تعصباتی دانست که بر علیه قوم یهود ایران رواج گرفته بود. به­رغم اینکه شاه­عباس اول را فردی غیرمتعصب معرفی نموده­اند که برخوردی ملایم و مناسب نسبت به پیروان مذاهب و ادیان گوناگون ایران داشته است، امّا باید توجه داشت که نوع رفتار و برخورد او نسبت به عیسویان بسیار دوستانه و نسبت به یهودیان هم دوگانه و متفاوت بود و این اقلیت در آن زمان، نسبت به پیروان ادیان دیگر، خصوصاً عیسویان در مرتبۀ پایینتری قرار داشتند. به­عبارت دیگر، سیاست تساهل مذهبی شاه­عباس بیشتر متوجه غالب مسیحیان قلمرو ایران، خصوصاً ارامنه بوده است؛ (تاورنیه، 1363: 408-407) زیرا ارمنیان نه تنها تجارت شاه را اداره می­کردند، بلکه با بازرگانان اروپایی از جمله کمپانیهای مختلف هند شرقی هم رقابت می­نمودند. (سیوری، پیشین، 195) از سوی دیگر، نفوذ اروپاییان همچون سفرا، سیاحان، مبلغان و مسیونرهای مذهبی و امثال اینها به دربار صفوی نسبت به دوره­های قبل دوچندان شده بود. اما در مورد یهودیان، شاه در جایی، به آن قوم نگاهی مودّت­آمیز داشته و آنها را در برگزاری مراسم دینی خود آزاد می­گذاشته است، و در جایی دیگر، رفتاری نامناسب و خصمانه و خارج از شأن احترام نسبت به ایشان از خود نشان می­داده است، مثل سختگیری و برخورد ناملایم شاه نسبت به اقلیّت یهود، که یکی برای مسلمان کردن آنان صورت گرفت، ولى نتیجه‏اى از این عملش حاصل نشد، (راوندی، 1382: ج8، ب2، 74) و دیگری قوانین اجتماعی سخت و غیرمنصفانه­ای بود که برای یهودیان وضع کرد و مغایر با اصول حقیقی و عدالت­خواهانۀ مذهب تشیّع بود. (برای آشنایی بیشتر، نک: لوی، پیشین، 407؛ نیز، مصطفوی، پیشین، 44-41) مثل قانونی که می­بایست یهودیان آن را به­دقتّ اجرا، و برای مشخص شدن از مسلمانان و سایر غیریهودیان به گونه­ای خود را با جامۀ مخصوص و نشانه­هایی خاص متمایز می­نمودند. (مصطفوی، پیشین، 41؛ علی­آبادی، پیشین، 18) این قانون در دورۀ فرمانروایی شاه صفى طی فرمانی از سوی این شاه صفوی تعلیق و ملغی شد و یهودیان مجبور به پوشیدن لباس مخصوص برای شناسایی و تشخیص از سایر مردم نبودند و حتی می­توانستند در صورت تمایل به دین خود نیز بازگردند؛ (نک: لوی، پیشین، 276-274) اما در دوره­های بعدی خصوصاً از عهد شاه عباس دوم(1052-1077ق) این قوانین مجدداً الزامی شد و تمام یهودیان حتی یهودیان ساکن خوانسار موظف به اجرای بی­چون و چرای آن شدند.

 

 

افزون بر اینها، در عهد فرمانروایی شاه عباس اول، قانونی وضع شد که به موجب آن، اگر یک نفر یهودی اسلام مى‏آورد، مى‏توانست اموال خویشاوندان خود را هم تصاحب کند. به­عبارت دیگر، چنانچه هر فرد یهودى مسلمان می­شد، وارث کلیۀ اموال اقوام و خویشاوندان یهودى خود می­گردید. این قانون که بعدها زمینۀ سختگیریها و بی­عدالتیهایی در خصوص یهودیان گردید، در روزگار سلطنت شاه­عباس دوم نیز گهگاه اجرا می­شد. (سیوری، پیشین، 250) بنابراین در این میان، تعدادی از یهودیان و مسیحیان (مسیحیان گرجی) به اسلام گرویدند که البته این عمل طرفین در اصل نه بخاطر علاقمندی به دین اسلام و نه از روی ایمان قلبی انجام می­گرفت، بلکه برای انتقام از هم­کیشان رقیب و متخاصم خود به اسلام روی می­آوردند و به استناد از همین قانون، به ضبط اموال بستگان و نزدیکان خود می­پرداخته و بدین­وسیله از آنها انتقام می­گرفته­اند. (جعفرپور و ترکی دستگردی، 1387: 62)

 

اما بدترین وضع زندگی اقلیت یهود ساکن ایران در طول تاریخ این کشور، در دورۀ شاه­عباس دوم رقم خورد؛ بطوریکه عهد سلطنت این شاه دوره­ای شوم و سراسر تاریک و خفت­بار با آینده­ای مبهم برای تمام یهودیان به­شمار می­رفت و این قوم همیشه در معرض تهدید، تعقیب و فشار مذهبی قرار می­گرفتند. وضع یهودیان و مخصوصاً تعداد قابل توجه اقلیت یهودى ساکن اصفهان و شهرستانهای توابع آن همچون خوانسار در دورۀ او سخت و بسیار نابسامان بود و براى ورود آنها به دین اسلام از هیچ کار و از هیچ فشاری مضایقه نمى‌شد. در این­باره، نقش جنون­آمیز، شرم­آور و تأسف­بار صدراعظم شاه عباس دوم یعنی محمدبیگ (محمدحسن دیوان­بیگی) ملقب به آصف اعتمادالدّوله در وخامت زندگی ایرانیان یهودی کاملاً بارز است.

گفته شده شاه به تحریک همین صدراعظم یا وزیر کینه­توزش، محمدبیگ (اعتمادالدّوله)، فرمان داد که نه تنها یهودیان مقیم اصفهان، بلکه تمام یهودیان سراسر قلمرو صفویه باید علناً اسلام آوردن خویش را اعلام کنند و تعلیمات مذهبی اسلام را فرا گیرند. (سیوری، پیشین، 229) به­عبارت دیگر، این یهودیان را به­زور مسلمان می­کرده­اند. شاه حتّی دستور داد برای ترغیب در مسلمان کردن یهودیان، به هرکدام از آنها در قبال پذیرفتن اسلام چهار تومان پاداش دهند. (تاورنیه، 1363: 409) لیکن این کار هم فایده­ای نداد.

محمدبیگ به این بهانه که یهودیان را مردمانی نجس و پلید می­شمرد که دست بر روى اجناس مسلمانان مى‏گذارند، آنان را از شهرهای خود خارج کرده و با اسکان دادن ایشان در منطقه­ای بایر، محلّۀ مخصوصی برایشان ترتیب داد و آن­چنان تحت فشارشان قرار داد تا مجبور شوند همگی اسلام بیاورند تا بلکه به­قول خود، بعد از مرگ در مقابل پیغمبر اسلام(ص) روسفید باشد! امّا علی­رغم اینکه یهودیان پیشنهاد کردند که همچنان جزیه خواهند پرداخت و با دادن رشوه موقتاً وی را از این­کار منصرف نمودند، لیکن این وضع پایدار نماند و باز محمدبیگ به بهانه­های مختلف و اتهامات واهی به تعقیب و آزار یهودیان پرداخت. او حتّی به یهودیان اخطار داد که یا مسلمان شوند و یا همگی از ایران بیرون روند؛ بنابراین سعى مى‏کرد با تطمیع یا دلجویى، آنان را به قبول اسلام وادارد، ولى آنها به سختى مقاومت مى‏کردند و حتّی حاضر بودند بمیرند تا اینکه مسلمان شوند. در نتیجه اعتمادالدّوله تلاش کرد تا با شکنجۀ یهودیان و مأیوس نمودن ایشان، آنها را به­زور به دین اسلام درآورد. از نظر او موفقیت وی در این عمل به­مثابه یک فتح بزرگ تلقی می­شد؛ (راوندی، پیشین، 76-74) و به­همین خاطر، این مسأله می­توانست حیثیّت و اعتبار اعتمادالدّوله در دربار را دوچندان کند.

 

 

- واکنش علمای اسلام نسبت به یهودی آزاری دولتمردان صفوی:

اما عکس العمل علمای حقیقی اسلام نسبت به این وضع چگونه بود؟

به­رغم آنکه در عهد شاه عباس دوم، روحانیون واقعی و علما و پیشوایان فاضل و متقّی گوشه­نشینی اختیار کرده بودند و میدان ملک و ملت در اختیار روحانی­نمایان و زهدفروشان درآمده بود، (لوی، پیشین، 287) اما بودند کسانی از علمای بزرگ و اندیشمندان واقعی که نسبت به ظلم و ستمی که بر یهودیان روا داشته می­شد به شدّت اعتراض و از آن قوم کاملاً حمایت می­کردند. مثلاً ملامحسن فیض کاشانی، داماد ملاصدرا و از علمای نامدار و بزرگ آن زمان، به این طرز برخورد درباریان نسبت به اسلام آوردن جبری یهودیان اعتراض کرده و به دفاع از حقوق تضییع شدۀ این اقلیت در حضور شاه­عباس دوم پرداخت. (راوندی، پیشین، 77) نیز صدر، رهبر شیعیان ایران به محمدبیگ اخطار داده بود که هرگاه کسى را به زور و اجبار به پذیرفتن آیین اسلام وادار نمایند، هرگز مسلمان حقیقى نخواهد شد؛ اما باز اعتمادالدّولۀ دیوانه و بی­دین، یهودیان را به اسلام دعوت می­کرد و حتّی به ایشان نیز وعدۀ پاداش می­داد، اما چون به جایی نرسید سیاست وحشت و ارعاب را آغاز کرد و دستور داد هرگاه یهودیانی که حاضر به پذیرش اسلام نمی­باشند آنها را به قتل برسانند. نظیر این دستور در مورد یهودیان خوانسار نیز به اجرا گذاشته شد (همان، 76-75؛ مصطفوی، 1369: 108) که در آن زمان وضعی بهتر از دیگر ایرانیان یهودی نداشته و در نابسامانی بسر می­برده­اند. این فشار از سوی حاکم خوانسار، خلیل­خان سپه­دار لر بر آنها وارد شده بود که حکومت این شهر به انضمام گلپایگان و خرم­آباد در دست او بود.

 

- وضع اجتماعی جامعۀ یهود خوانسار در عهد شاه­عباس دوم صفوی:

دکتر حبیب لِوی محقق یهود، وضع یهودیان خوانسار در عهد عباس دوم را اینچنین توصیف نموده است:

خلیل­خان سپهسالار لر بر خوانسار و گلپایگان و خرم­آباد و اطراف حکومت داشت و از مردم آن سامان مالیات می­گرفت. وقتی از حکم شاه راجع به مسلمان نمودن اجباری یهودیان باخبر شد، کدخدایان یهودِ شهرهای تحت حکومت خویش را احضار کرد و بدانها تذکر داد که بایستی در سه فرسنگی خارج از شهر اسکان گزینند. خان به آنها ده روز مهلت داد و این را گفت که در صورتی­که پس از ده روز مسلمان شوند به هر کدام یک تومان هم انعام خواهد داد.

بالأخره روز موعود که شنبه بود فرا رسید و خان جماعت یهود را احضار و آنها را مسلمان نموده و ضیافتی هم در خوانسار ترتیب داد. موقعی که خواست به هر نفر یک تومان بدهد جماعت یهود استدعا کردند که چون امروز شنبه است پولها را فردا به آنها بدهد. اما خان از قبول این تقاضای یهودان طفره رفت و آنان نیز به ناچار پول را گرفتند. در آن احوال، مردی یهودی به نام آبراهام از اهالی بغداد که در گلپایگان اقامت داشت، چون این ماجرا را شنید برآشفت و تصمیم گرفت نزد شاه رفته و از بابت این موضوع گلایه کند. لذا عازم اصفهان گشت و عریضه­ای نوشت و در فرصتی مناسب در حالیکه شاه با محمدبیگ اعتمادالدّوله و عدۀ کثیری از همراهانش عازم شکار بودند، خود را به فرمانروای ایران رساند. در آن اثنا، اعتمادالدّوله از رسیدن شکوائیۀ آبراهام به­دست شاه جلوگیری کرد، اما این پیشوای یهودی به هر طریقی که بوده، گلایۀ خود را به عرض شاه رسانید و از ظلم و ستم و اجحاف صدراعظم نسبت به قوم یهود و سیاست تغییر اجباری دین او شکایت کرده و در مورد اینکه چرا بکارگیری لفظ کافر و تغییر مذهب فقط مختص به یهودیان یکتاپرست شده است و کافران واقعی یا بت­پرستان (هندوان مقیم اصفهان) از این حکم مستثنی هستند. شاه چون سخنان آبراهام را بشنید، دستور داد او را دیوانخانه نگه دارند تا شخصاً به درد دل او رسیدگی شود. در این مدت، اعتمادالدّوله در خفا آبراهام بغدادی را تهدید کرد که چنانچه حقیقت ماجرا را نزد شاه فاش سازد و مسلمان هم نشود وی را خواهد کشت، اما آبراهام نپذیرفت. پس چون اعتمادالدّوله ناکام ماند از راه دیگر درآمد و این­بار تهدید کرد که یهودیان شهرهای خوانسار و گلپایگان را نه از شهر، بلکه از کشور اخراج خواهد کرد و جای آنها را به اقوام دیگر خواهد داد، ولی اگر بپذیرند انعام بسیار دریافت خواهند کرد. آبراهام که ادامۀ این وضع را ناخوشایند و خطرناک می­دید با سیاستی که اِعمال کرد و با سخنانی که نزد شاه عباس ثانی ارائه نمود، توانست فرمانروای وقت ایران را خرسند کرده و دل او را به­دست آورد، و شاه هم فوراً منشیان را احضار نمود و حکم آزادی مذهب یهودیان خوانسار و گلپایگان را داد و سپس تأکید کرد که به هیچ یک از آنان ظلم و تعدی روا نشود. (لوی، پیشین، 329-326)

با تمام این احوال، این ماجرا پایان لجاجت، کینه­توزی و برخورد خصمانۀ محمدبیگ اعتمادالدّوله با یهودیان نبود و او به­دنبال فرصتی می­گشت تا زهر چشمی از آنان بگیرد. اگرچه آبراهام بغدادی حکم آزادی مذهب را برای یهودیان خوانسار و گلپایگان گرفته بود، اما مدتی بعد، در حادثه­ای که میان یک یهودی خوانساری با تعدادی از جواهرفروشان دسیسه­جو و منفعت طلب اصفهانی در یکی از کاروانسارهای اصفهان رخ داده بود، دوباره آتش کینه و عداوت اعتمادالدّوله صدراعظم شاه نسبت به یهودیان خوانسار شعله­ور شد و باز هم وی خلاف امر شاه عمل و خودسرانه نسبت به تنبیه یهودیان خوانسار اقدام کرد. اعتمادالدّوله با توجه به اینکه دریافت این مرد یهودی در روز شنبه معاملۀ تجاری نمی­کند پی به یهودی بودن او برد و طی حکمی به خلیل­خان، او را توبیخ و نسبت به اینکه چرا به دروغ گفته یهودیان تحت حاکمیّت خویش را مسلمان کرده، مؤاخذه نمود، و سپس دستور داد یا فوراً آنها را مسلمان نماید و یا باید از شهر اخراجشان کند.

اگرچه خلیل­خان حاکم خوانسار و گلپایگان نسبت به یهودیان مهربان بود و همیشه از آنها نزد شاه حمایت می­کرد، اما دیری نپایید که این حمایت و دوستی او، به دشمنی و رفتار خصمانه با یهودیان مبدل شد؛ زیرا با خواندن نامۀ صدراعظم کینه­توز ایران، از ترس انتقام اعتمادالدّوله، مأمورین خود را فرستاد تا یهودیان را احضار و مسلمان نماید. جماعت یهود خوانسار که از این اقدام خلیل­خان بسیار وحشت زده و سخت در شگفت شده بودند علت را جویا شدند. خان موضوع را توضیح داد و از آنان خواست که اسلام بیاورند و گرنه هم خود و هم یهودیان سرشان را به باد خواهند داد، اما یهودیان زیر بار نرفتند و از این درخواست حاکم ابا نمودند. خان چون این وضع را دید برآشفت و دستور داد کدخدایان یهود را شکنجه کرده و به سفیدکوه(؟) در چند فرسنگی شهر تبعید کنند، و از آوردن آب و خوراک به جماعت یهود نیز جلوگیری شود. آنگاه مدت ده روز آنچنان آنان را تحت فشار قرار داد تا اینکه یهودیان ناچار حاضر شدند که اسلام آورند ولی به شرط اینکه گوشت شتر به آنها داده نشود! چون خان میخواسته به وظایف ظاهری خود عمل کند و فشاری بیشتری بر اقلیّت یهود خوانسار وارد نسازد، دستور داد که یهودیان گوشت شتر با ماست را در خانه­های خود بخورند و سپس به آنها انعام و زر داد. (خوردن گوشت شتر در دین یهود حرام است، خصوصاً اینکه خوردن آن با ماست همراه شود. در زمان صفویه، از این حیله برای آزمایش یهودیانی که اسلام می­آورده­اند، استفاده می­شده است تا صحّت یا دروغ مسلمان بودن آنها را دریابند.) یهودیان هم شهادتین بر زبان جاری نمودند، اما گوشتها را در خانه زیر خاک دفن کردند. با تمام این احوال، آن افراد در ظاهر به اسلام گرویدند، اما در باطن به ایمان قبلی خود باقی بودند، و چون اصولاً بعد از این ماجرا مطابق سنت دین یهود شنبه­ها کار نمی­کردند مدتی بعد این موضوع فاش و مراتب به حاکم لر گزارش داده شد مبنی بر اینکه یهودیان خوانسار ظاهراً اسلام آوردند ولی در خفا همچنان به دین خویش وفادارند. خان در ابتدا نسبت به این موضوع جدّیتی نشان نمی­داد، اما همین­که اعتراضات مردم مسلمان شهر هم بالا گرفت، دست به­کار شد و درصدد آزمایش آنان برآمد. چندی بعد مأمورین اعزامیِ او صحّت ماجرا را به وی گزارش دادند. خان نیز برآشفت و این­بار سوگند یاد کرد که در صورت تکرار، همۀ آنها را خواهد کشت. جماعت یهودی خوانسار چون سوگند خان را شنیدند، بترسیدند و چون دیدند که دیگر نه راه پس دارند و نه راه پیش، پس ناچار مسلمانی اختیار کرده، اطفال خود را برای آموختن دین اسلام روانۀ مساجد و مکاتب و مدارس اسلامی کردند. (نک: همان، 353-348)

 

- عاقبت محمدحسن بیگ اعتمادالدوله:

اما وضع آصف اعتمادالدّوله چگونه گذشت؟

اگرچه سیاست یهودآزاری و تعقیب و تحقیر یهودیان در عصر حکومت شاه عباس دوم به نقطۀ اوج خود رسیده بود، اما برخی مورخان بر این نکته تأکید می­کنند که شاه در این واقعه مقصر نبوده است و چون صدراعظم مذکور در زمان نوجوانی عباس دوم ادارۀ امور مملکت را به­عهده داشت، و روحانیان مرتجع و تندرو نیز نفوذ فراوانی در دربار به­هم رسانیده بودند، تصمیم به چنین عمل غیرانسانی و ظالمانه­ای نسبت به یهودیان گرفته شد. (شاردن، پیشین، ج4، 1655) به­بیانی ساده­تر، علّت برخورد خصمانۀ شاه­عباس دوم با یهودیان، در دخالتهای بیش از اندازۀ صدراعظم مذکور در اوان کودکی و نوجوانی شاه و نفوذ بیش از حد اولیای مقتدر و متعصب شیعه در دربار بود. با این­حال، لجاجت و اصرار اعتمادالدّوله در امر مسلمان کردن اجباری یهودیان، کار دست او داد و مایۀ عزلش از صدارت گردید. آن­گاه عباس دوم به رغم دسیسه‏ها و اغواگریهاى روحانی­نمایان و مخالفت آنان، به یهودیان اجازه داد که احکام و آداب دینى و سنن اجتماعى خویش را آزادانه بجا آورند؛ (همانجا) زیرا هنگامی­که دریافت ایمان یهودیان قلبی نبوده و از ترس و اجبار به اسلام گرویده­اند، و از طرفی، نتایج و تأثیرات منفی بر تجارت که عمدتاً یهودیان در آن نیز نقش داشته­اند نهاد، آنها را در مذهب خود آزاد گذاشت که به­هر طریقی میل دارند، انجام دهند؛ (تاورنیه، پیشین، 409) لیکن قانونی که یک یهودیِ مسلمان شده را در طلب کردن اموال بستگانش محقق می­دانست همچنان اجرا می­شد. (سیوری، پیشین، 250)

 

- اوضاع اجتماعی یهودیان در اواخر عهد حکومت صفویان:

اگرچه در عهد پادشاهی شاه عباس دوم اکثر جماعت یهودی مقیم ایران همچون کلیمیان کاشان، قم، تبریز، اردبیل، قزوین، لار، شیراز و... از روی ناچار ظاهراً اسلام آورده بودند، اما یهودیان خوانسار و گلپایگان به همراه برخی از یهودیان شهرهای دیگر، با رشوه و فرار و یا مقاومت علنی، آیین اسلام را نپذیرفته بودند و علناً با گرویدن به اسلام نیز مخالفت می­کردند و به­هیچ­روی حاضر به ترک آیین موسوی خویش و پذیرش دین اسلام نمی­شدند و چه بسا گاهی نیز جسارت به خرج می­داده جان خود را در وفاداری به آیین نیاکانشان فدا می­نمودند. (لوی، پیشین، 396-395) این نشان دهندۀ آن است که به­رغم آنکه یهودیان اصفهان خود را ممتاز از سایر یهودیان کشور می­دانستند، (همان، 226) اما به نظر می­رسد جامعۀ یهود خوانسار و گلپایگان از نفوذ و آزادی دینی بیشتری نسبت به سایر هم­کیشان خود در دیگر نقاط کشور برخوردار بودند. حکایت آبراهام بغدادی و شفاعت او از شخص شاه عباس دوم شاید نمونه­ای از نفوذ و تأثیر آنان بویژه پیشوایان یهودی خوانسار و گلپایگان در دربار صفوی بوده باشد، هرچند که باید این مسأله را نیز گذرا و موقت قلمداد کرد.

به هرحال، با توجه به اینکه در شهرستانهایی که یهودیان احساس خطر کمتری می­نمودند، بازگشت به آیین یهود بیشتر از مرکز بود (همان، 401) و این ویژگی در مورد یهودیان خوانسار نیز دیده می­شد و امکان مجدد رجعت به دین سابق و اصلی خود، آن هم در خفا و به دور از چشم اهالی مسلمان خوانسار وجود داشت؛ بنابراین، دیگر رغبت و امیدی برای مأموران و کارگزاران حکومت نسبت به ادامۀ این­کار باقی نگذاشت. پس دربار تصمیم گرفت که برای شناسایی و تشخیص یهودیان از غیر یهود، علامت مشخصی (احتمالاً ستارۀ داود) بر لباس آنان نهد که این امر هرچند با استقبال و موافقت کامل قوم یهود مواجه شد، (همان، 397) اما چنین می­نمایاند که علاوه بر تفکیک و تشخیص آنان از دیگر افراد جامعه، مسلمانان به اشتباه به جماعت یهود سلام ندهند و با آنان معامله­ای نکنند و این­گونه آنها را تحقیر و بیشتر در تنگنا و فشار قرار دهند.

اما در ویژگیهای اواخر دوران صفویه یعنی عهد شهریاری شاه­سلیمان و پسر و جانشینش، شاه­سلطان حسین (1105-1135ق) آنچه قابل ذکر است اینکه، دوران زمامداری این دو پادشاه، عهد قدرت­یابی برخی از علمای شیعۀ متعصب و ستیزه­جو، و نیز اوج سختگیری و آزار و اذیت و تحت تعقیب قرار دادن اقلیتهای مذهبی ساکن ایران بود. با این­حال، بیشترین فشار ناشی از آزار مذهبی، در زمان شاه­سلطان حسین به اقلیتهای دینی غیرمسلمان تحمیل می­گردید. وی ترغیب شد تا بسیاری از یهودیان را نیز وادار به قبول اسلام نماید. (سیوری، پیشین، 250) بنابراین، کسانی که خویشتن را احیا کنندۀ آیین تشیّع می­خواندند، حملات خود را متوجه یهودیان و زرتشتیان ایران کردند و بسیارى را به زور به کیش اسلام درآوردند. در مورد یهودیان، علل مذهبى تنها محرک تعقیب و تحقیر و شکنجۀ آنها نبود، بلکه این اقلیت گاهى به جادوگرى نیز متهم مى‏شدند. (لاکهارت، 1383: 64) در حقیقت رنج و عذاب یهودیان آن­چنان شدید بود که در این­باره گفته­اند که: «فقط انقراض سلسلۀ صفویه در نتیجۀ حملۀ موفقیت­آمیز افاغنه و روى کار آمدن پادشاه غیرمتعصّبى مثل نادرشاه بود که کلیمیهای اصفهان و به‏طور کلّى کلیمیهای ایران را از نابودى کامل نجات داد.» (همانجا)

 

- وضع زندگی یهودیان بعد از انقراض حکومت صفویان:

با این­حال سقوط صفویه و روی کار آمدن موقت افغانیها هم نتوانست زخم سختی­ها و مشقتهایی که یهودیان در دورۀ حکومت سلاطین صفوی دیده بودند مرهم کند و بهبود بخشد. اگر چه مورخانی چون لاکهارت، دورۀ طغیان افغانها و سقوط اصفهان و انقراض سلسلۀ صفویه را نقطۀ عطفی در پایان این همه رنج و حقارت یهودیان می­دانند، (همانجا) اما به­نظر می­رسد این وضع برای تمام یهودیان خصوصاً جامعۀ کلیمیان خوانسار و گلپایگان موقت و زودگذر بود و باز همان آوار مصایب و مشکلات بر سر قوم یهود ویران گشت. حبیب لوی از قول بابائی فرهاد می­نویسد که یهودیان در گلپایگان راحت بودند اما همین­که دورۀ محمود افغان رسید، علاوه بر چند هزار مسلمان، عده­ای از یهودیان آن شهر نیز کشته شدند. (لوی، پیشین، 459) اگر بپذیریم که سید میرجعفر از بزرگان شیعۀ گلپایگان حامی یهودیان بود، (نک: همانجا) پس چنین به نظر می­آید همراهی یهودیان با شیعیان در مبارزه با افغانها، در عداوت محمود افغان نسبت به آنها و در نتیجه کشتار ایشان بی­تأثیر نبوده است.

اما با تمام این حرف­هایی که گفته شد، با روی کار آمدن نادرشاه افشار هم هیچ فشاری از قوم یهود کم نشد و باز وضع اجتماعی آن اقلیّت دچار نابسامانی و ناامنی قرار گرفت؛ به­طوری­که در برخی از شهرها، کوى یهودیان‏ مورد تجاوز قرار گرفت و چون فشار خصوصاً فشار اقتصادی به حدّی رسیده بود که تحملش برای آن قوم مشکل می­نمود، لذا نزد نادر آمدند و اظهار مسلمانی کردند. (راوندی، پیشین، ج3، 489) اسناد و شواهدی در مورد کشتار بزرگان اقلیتهای یهود و حتی زرتشتی و مسیحی به­دست نادر موجود است که بیان می­دارند وی شماری از این افراد را بدون هیچ دلیل روشنی و با هدف تحصیل بیشتر مالیات، به­طرز فجیعی به قتل رسانده بود. (گزارش کارملیت­ها از ایران، 1381: 79-70)  

 

- نتیجه گیری:

دوران صفویه دورانی ناخوشایند، سخت و تاریک برای یهودیان خصوصاً جامعۀ کلیمی خوانساری محسوب می­شد. در علل بی­توجهی و خصومت صفویان نسبت به این اقلیت می­توان به این موارد زیر اشاره کرد:

حمایت عثمانی از یهودیان و سعایت اروپاییان از آن قوم در نزد پادشاهان صفوی، و در نتیجه پیروی کورکورانۀ دولت صفویه از سیاست اروپاییان در قبال نحوۀ برخورد با یهودیان؛ درگیریهای دینی و مذهبی؛ وجود شایعۀ نجس بودن اقلیّت یهود در دربار صفوی؛ و نیز اتهاماتی چون جادوگرى، تحریک و توطئه، دسیسه­چینی و فتنه­انگیزی علیه حکومت مرکزی.

امّا آغاز این جریان، اتهام یهودیان به همکاری با دولت عثمانی بود که از طریق تبلیغات منفی و توطئۀ اروپاییان در دربار صفوی جریان گرفت. نفوذ مقامات عالی­رتبۀ روحانی و دولتی در تشدید این حرکت نیز بی­تأثیر نبود. این امر در زمان سلطنت شاه عباس دوم به اوج خود رسیده بود. با این وجود، اگرچه در عهد پادشاهی آن شاه اکثر جماعت یهودی مقیم ایران از روی ناچار ظاهراً اسلام آورده بودند، و این امر در مورد یهودیان خوانسار و گلپایگان نیز صدق می­کرد، اما گویا جامعۀ یهود خوانسار و گلپایگان باز از نفوذ و آزادی دینی بیشتری نسبت به سایر هم­کیشان خود در دیگر نقاط کشور برخوردار بودند و دورۀ آزار و فشار مذهبی بر آنان نسبت به سایر بلاد کوتاه­تر و موقت بود.

 

 

- منابع و مآخذ:

الف) کتابنامه:

1)    تاورنیه، ژان باتیست (1363)، سفرنامه تاورنیه، ترجمۀ ابوتراب نوری، تصحیح حمید شیرانی، [اصفهان]، کتابخانه سنائی و کتابفروشی تأئید، چ3.

2)       دروویل، گاسپار (1370)، سفر در ایران‏، ترجمۀ منوچهر اعتماد مقدم‏، تهران، شباویز، ج4.   

3)       راوندی، مرتضی (1382)، تاریخ اجتماعى ایران، 12ج، تهران، نگاه، چ2.

4)       سیوری، راجر (1392)، ایران عصر صفوی، ترجمۀ کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، چ22.   

5)       شاردن (1372)، سفرنامۀ شاردن‏، 5ج، ترجمۀ اقبال یغمایى‏، تهران، توس، چ1.

6)       گزارش کارملیت­ها از ایران در دوران افشاریه و زندیه (1729-1747)، (1381)، ترجمۀ معصومۀ ارباب، تهران، نی، چ1.  

7)       لاکهارت، لارنس (1383)، انقراض سلسلۀ صفویه، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهى، تهران، علمی و فرهنگى، چ3.

8)       لوی، حبیب (1339)، تاریخ یهود ایران، تهران، یهودا بروخیم، ج3.  

9)       مصطفوی، علی­اصغر (1369)، ایرانیان یهودی (نگاهی به زندگی ایرانیان یهودی)، با همکاری آتوسا مصطفوی، [تهران]، بامداد، چ1.  

 

ب) مقالات:

1)    تقوی، حسین؛ یهودیان در سرزمین‌های اسلامی، قم: نشریۀ معرفت ادیان، مجموعۀ ادیان و عرفان، سال دوم، شماره اول، زمستان1389. 

2)    جعفرپور، علی و اسماعیل ترکی دستگردی؛ روابط دولت صفویه با اقلیت­های دینی (یهودیان و زردشتیان)، ری: دانشگاه آزاد ری، نشریۀ مسکویه، سال 3، شمارۀ 9، تابستان و پاییز 1387.   

3)    علی­آبادی، مسلم؛ بررسی وضعیت اقلیت­های مذهبی در دوره صفوی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی، فصلنامه تاریخ پژوهی، مجموعه تاریخ، شماره 20، پاییز 1383.

 

 




  • حسین تولایی خوانساری

نظرات  (۱۳)

  • سیدشهاب میرشفیعی
  • مطلب خوبی بود البته فکر کنم کمی هم جانبدارانه و بنفع یهودیان بود
    جالب بود. ممنون از زحمتتون.

    روایات زیادی در مورد یهودیان خونسار از زبان سالخوردگان شنیده میشه. کاش میتونستید با نقل این روایات تصویر شفافتری از موضوع ارایه بدید.
  • حسین صدیقیان
  • سلام مقاله خوبی بود مخصوصا اطلاعاتی که در مورد یهودیان در طول دوره صفویه بیان شده است. اما در مورد یهودیان این دوره خوانسار تنها اتکا شما کتاب حبیب لوی می باشد که خود در اصل یهودی بوده و عمدتاً با دیدگاهی خاص سعی که وضعیت یهودیان را به گونه ای در ایران دوران مختلف تاریخی بدتر از آن چیزی که بوده جلوه دهد. در این کتاب به ذکر حوادثی تاریخی پرداخته شده بدون آنکه استنادات علمی آن را بیان کند. متاسفانه آنویسنده محترم نیز بدون آنکه خود سعی کند منبع موثق و علمی پیدا کند که در مورد تاریخ دوره صفویه نوشته شده باشد و در آن به ذکر وضعیت یهودیان خوانسار بپردازد، مستقیم و بدون تحلیل خاصی مطالب حبیب لوی را تکرار کرده است. البته تا جایی که من اطلاع دارم سند موثق تاریخی در مورد یهودیان دوره صفوی خوانسار در دست نیست یا لا اقل من ندیده ام. اما از اوایل دوره قاجاریه به بعد به کرات به این قوم پرداخته شده است. البته این را بر این فرض بیان می کنیم که یهودیان در طول دوره صفویه در خوانسار حضور داشته اند که متاسفانه در این مورد نیز هیچ سند موثق علمی منتشر نشده است.
    با تشکر و عذرخواهی فراوان
  • محسن محرابی
  • با سلام

    ممنون از انتقادات سازندۀ شما جناب آقای صدیقیان و سایر عزیزان. بی شک این نظر جنابعالی میتواند در پزوهشهای بعدی بنده سازنده و مفید باشد. در پاسخ به متن انتقادی جنابعالی باید چند نکته را یادآوری نمایم که البته قبل از هر چیز، با توجه به طولانی بودن آن، عذرخواهی مینمایم:

    1- منابع تاریخی معتبر و دست اول راجع به یهودیان عصر صفویه از نویسندگان و سفرنامه نویسان و مورخان آن عصر موجود دارم که البته اغلب آنها به اوضاع یهودیان اصفهان پرداخته اند و از وضع اسفناک و نابسامان آن قوم در آن روزگار سخنها رانده اند. لیکن در رابطه با جامعۀ یهود خوانسار کمتر اطلاعاتی در دسترس میباشد که اینجانب با توجه به اینکه دریافتم ارتباط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پایدار و مستمری میان یهودیان خوانسار با مرکز یعنی اصفهان وجود داشته، بدین تحلیل دست یافته ام. بنابراین غالب روایات موثق مربوط به یهودیان عصر صفویه مربوط به اصفهان و کاشان است. البته خودم نیز شخصاً از تعدادی از کنیسه های شهر اصفهان و وضعیت آنها اطلاعاتی کسب نمودم. در حقیقت بخشی از اطلاهات بنده، از تحقیقات میدانی و محلی بوده که قبلاً انجام گرفته شده بود. شایان ذکر است در دورۀ صفویه یهودیان در خوانسار حضور داشته اند.

    2- در مورد یهودی بودن دکتر حبیب لوی و جانبداری محض وی از قوم یهود و تحریف وقایع تاریخی از سوی او شکی نیست، و در این مورد حرف جنابعالی کاملاً صحیح و بجاست. اما لازم میدانم عرض کنم که اولاً منبعی که ذکری از اوضاع یهود فقط در مورد خوانسار ارائه دهد وجود نداشته و یا اینکه شخصاً ندیدم. ثانیاً بنده این نقل قول لوی را در حالی آورده ام که خود وی نیز از متون نویسندگان اسلامی مثل نصرالله فلسفی و اشعار شاعران یهودی همچون بابائی لطف آورده است. هرچند که متأسفانه در بیشتر متون کتابش اصل بیطرفی را رعایت ننموده و گاه از منابع معتبر و موثقی استفاده نکرده و یا در برخی موارد اصلاً منبعی را ارجاع نداده است.

    3- بیشتر مطالب راجع به وضع زندگی یهودیان در سفرنامه ها و گزارش سیاحان و سفرنامه نویسان و مسیونرهای مذهبی اروپای مسیحی درج شده است که البته با توجه به دشمنی و عداوت مسیحیان اروپا با قوم یهود در آن روزگار، نمیتوان گفت که اروپاییان به طرفداری یا هواخواهی از یهود برخاسته بودند و از مصائب آنان سخن رانده اند. بلکه در حقیقت این همین اروپای مسیحی بود که آغازگر تفتیش عقاید در آن قاره (انگیزیسیون‏)، یهودی ستیزی و مروج آن نه فقط در اروپا بلکه در ایران نیز بود و از اینکه این مصیبتها را بر سر آن قوم می آوردند خرسند هم میشد. بنابراین غالب روایات و گزارشاتی که این دسته از نویسندگان و مورخان ارائه داده اند تا حدودی به واقعیت نزدیک است. اما باز هم سعی نمودم نسبت به استفاده از آن روایات نهایت احتیاط را بکار برم. در این رابطه، حقیر پژوهشی درسی راجع به اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یهودیان اصفهان در عصر صفویه ارائه داده ام که غالباً بر منابع تاریخی معتبر و دست اول مسیحی و مسلمان نوشته شده اند و همگی بر آزار و اذیت یهودیان بدست عمال و کارگزاران صفویان دلالت داشته اند.  

    4- نکتۀ مهم دیگر این است که تنها آن مورخ یهود نیست که بیطرفی را رعایت نکرده و به درج وقایع تحریفی خود پرداخته است، بلکه غالب مورخان اسلامی نیز به دلایل قومی، مذهبی، و یا تمایلات سیاسی، اصول بیطرفی و عدالت را رعایت ننموده اند و گاه وقایع و حوادث و مطالب دروغ را در آثارشان ثبت کرده اند و چه بسا هستند معدود کسانی که اغلب مطالب و گفتارهای آنان را بدون هیچگونه تحلیل و بررسی پذیرفته و در پژوهشهای خود بکار برده اند. پس بپذیریم که نمیتوان حتی به تمام منابع تاریخی اسلامی هرچند دست اول نیز اعتماد کرد. در پژوهشهای تاریخی، علاوه بر تحلیل و بررسی منابع و متون تاریخی موافق با آن رویداد یا آن شخص، میبایست به منابع و اسناد مخالف نیز استناد کرد و از تحلیل و تجزیۀ آن دو روایات متناقض، به اصل حقیقت و ماجرا دست یافت. با اینحال، با توجه به اینکه اکثر منابع و روایات مربوط به یهودیان عصر صفویه، جملگی به وضع نابسامان و رنج آور قوم یهود در آن دوره اشاره داشته اند، لذا متأسفانه جایی برای تحلیل مفصل و دقیق اینگونه وقایع تاریخی برای اینجانب باقی نگذاشت، اما باز هم از بررسی و ارزیابی همان منابع و کتب تاریخی، به این مهم دست یافتم که نه تنها یهودیان بلکه زرتشتیان نیز از وضع زندگی چندان مناسبی برخوردار نبوده اند. با این وجود، این را هم میدانم که شخص آقای حبیب لوی متأسفانه از این ماجرا به نفع خود و برای رسیدن به آرمانهای یهودی گری نهایت استفاده را برده است و حتی آن را تا حد بزرگنمایی کرده است.  

    5- این پژوهش در حقیقت یک تحقیق سادۀ محلیست نه یک مقالۀ علمی-پژوهشی در حد استاندارد. بنابراین ممکن است خالی از ایراد نباشد. با اینحال میپذیرم که برای یک تحقیق محلی نیز بایست نهایت دقت و احتیاط را نسبت به استفاده از هر منبعی بکار برد. اگر این پژوهش از نظر شما ایراد دارد و یا نتوانسته جوابگوی سؤالات شما باشد و یا اگر خدای ناکرده آن را خالی از واقعیت میدانید و تصور شما از آن است که در تدوین چنین پژوهشی سهل انگاری شده، از این بابت جداً پوزش میطلبم. مطمئن باشید که بنده برای این تحقیق تاریخی نهایت سعی و تلاش خود را نموده ام و کوشش نمودم تا حد الامکان اصول بیطرفی را هم رعایت نمایم و در این باب هیچ قصد و غرضی نسبت به این پژوهش نداشته ام و نخواهم داشت. از طرفی هم اینجانب مایلم که سهم خود را نسبت به شناساندن هرچه بهتر تاریخ خوانسار به همشریان عزیز ادا کرده باشم و لذا نیازمند راهنماییها و مساعدت جنابعالی و سایر عزیزان میباشم. نقطه نظرات و انتقادات جنابعالی و سایر خوانندگان عزیز میتواند برای تصحیح و رفع ایرادات پژوهشهای بعدی حقیر مفید و سازنده باشد؛ چراکه این انتقاد شما یک مباحثه و مناظرۀ علمی-تاریخیست و در ارتقای سطح علمی و تاریخی بنده بسیار مفید خواهد بود. لذا اینجانب بسیار خرسند خواهم شد که در مقالات دیگرم هم نظرات و انتقادات و حتی پیشنهادات جنابعالی را نسبت به بهبود و ارتقای کیفی پژوهشهای محلی راجع به خوانسار بشنوم و از آن بهره بگیرم.

    در پایان مجدداً از طولانی بودن این پاسخ جداً عذرخواهی مینمایم. 

  • حسین صدیقیان
  • با سلام
    از شما تشکر می کنم جناب آقای محرابی عزیز و توضیحات کامل شما. متاسفانه در مورد یهودیان خوانسار همان طور که خود جنابعالی نیز به درستی ذکر کردید اطلاعاتی در دست نیست جز اندک گفته های حبیب لوی و برخی منابع تاریخی دوره قاجاریه. اما فقط یک نکته دیگر وجود دارد و آن اثبات علمی و موثق وجود یهودیان در خوانسار قبل از دوره قاجاریه است. متاسفانه در این زمینه نه منبع تاریخی موثقی وجود دارد و نه داده باستان شناسی. از این روی واقعا سخن گفتن در مورد زندگی یهودیان قبل از دورۀ قاجاریه از دید من و شمای پژوهشگر با شک و تردید بسیار همراه است. امیدوارم اگر شما شواهدی از این دوران دارید هر چه زودتر معرفی یا حتی منتشر نمایید تا حداقل من پژوهشگر که اتفاقا رساله دکتری خودم نیز در مورد تاریخ و باستان شناسی خوانسار است، بتوانم از آن استفاده کنم.
    باز هم از توضیحات ارزشمند شما صمیمانه تشکر می کنم
    سلام
    مطلب خوبی بود . خیلی دوست دارم در مورد این قوم تو خونسار بیشتر بدونم . بیشتر یا همه ی اطلاعاتمون نقل قولهای شفاهی بزرگترهامونه .
    سلام جناب آقای محرابی دوست عزیز،خیلی مطالبتون جالب بود .ممنون از شما .
  • محسن محرابی
  • سلام، ممنون از همه‌ی شما عزیزان. لطف کردید مطالعه فرمودید.
  • ناصر ترابی
  • سلام علیکم

    بنده با آقای محرابی از نزدیک توفیق آشنایی و اطمینان دارم که ایشان در بیان مطالب، جانب انصاف را می‌گیرند و بسیار تلاش می‌کنند که تمامی منابع موجود را که با موضوع پژوهش مرتبط باشد، مطالعه کنند و جانبداری کورکورانه ننمایند.
    برای ایشان آرزوی موفقیت می‌کنم.
  • محسن محرابی
  • سلام آقا ناصر، ممنون از دیدگاهتون. بزرگوارید
  • آرش خوانساری
  • درود بر همشهریان ودوستان محقق ودانشمندم ..با عرض احترام فراوان امیدوارم دوستان بدون شبهه وشائبه جانبداری از هیچ قوم ودین ومذهبی مطلب بنده را مطالعه بفرمایند .در اینکه قوم مظلوم یهود در طی تاریخ مورد ظلم وتعدی وتجاوز وقتل وغارت فراوان از طرف ادیان دیگر خصوصا مسلمانان قرار گرفته ومیگیرند شکی نیست خصوصا بعد از رواج مذهب شیعه وافزایش قدرت دینفروشان ومتشرعین که تعصبات کورکورانه به جنبه های سیاسی نیز آلوده شد ..حتی در دوره های متاخر که بنده وبسیاری از دوستان با بازمانده های قلیلی ازین هموطنانمان دوست وآشنا وهمکلاسی بودیم متاسفانه هنوز هم این بندگان مظلوم یزدان پاک صرفا بدلیل کینه های مذهبی کور وهمچنین به قصد بهره برداری مادی مورد آزار وهتک وشکنجه واقع میشدند ..حتی در دوره پهلوی دوم که مردم ایران کمی بیشتر با فرهنگ وروش متمدنانه آشنا وآزادی مذهبی کم وبیش وجود داشت واز تعصبات کمی فاصله گرفته بودند بازهم کم وبیش شاهد آزار واذیت وکتک زدن یهودیان که عموما بی پناه وازحمایت قانون که مخصوصا در شهرهای کوچک تحت نفوذ وقدرت متشرعین وملایان قرار داشت بی بهره بودند بودیم ..خود بنده در عهد نوجوانی بارها شاهد کتک خوردن یهودیان از طرف جوانان شرور ولا ابالی همشهریمان تنها به قصد تفریح بودم وبه چشم خود میدیدم که آن بیچارگان از ترس به باد رفتن مال وجان وناموسشان با تهمت هتک حرمت  یک مسلمان که با یک فریاد وا اسلامای یک ملا  ممکن بود جماعت خشمگین برسرشان فرود آیند وسامانشان را نابود کنند که البته بارها وبارها اتفاق افتاده وگتوی یهودیان بارها به این بهانه مورد غارت وویرانی واقع شده بود حتی جرات دفاع از جان وحتی ناموس خود هم نداشتند وبا دستان آویخته به شکنجه گرانشان التماس میکردند که آنها را به موسی ومحمد ببخشند وحتی در مدرسه که باید مکان آموزش درستکاری ودوری از تعصب باشد فرزندان بیگناه یهودی در سرمای استخوان سوز زمستان مجبور بودند در موقع درس قران یا دینی از کلاس خارج ودرمیان برف وسوز سرما خارج از کلاس منتظر پایان درس بمانند ..من به عنوان یک خوانساری ازاین نوع برخورد ظالمانه ومتعصبانه عرق شرم بر چهره ام مینشیند واین رفتارها را  لکه ننگ وموجب شرمساری خود وهمشهریانم میدانم وامیدوارم هموطنان یهودی مظلوممان که متاسفانه با کوچ بی بازگشتشان شهر زیبایمان از خدمات فراوان ونبوع اقتصادیشان بی بهره شد بر ما ببخشایند وجا دارد هر ایرانی وخوانساری ازین هموطنان عزیز به دلیل ظلم وجنایات وآزاری که توسط پدرانمان برایشان رفته عذر خواهی وطلب بخشش کند..امیدوارم عمری باشد تا در بحثی جداگانه تاثیر هموطنان یهودیمان بر اقتصاد وهمچنین نابودی وکسادی بازارشهر  وورشکستگی تجار بزرگ که پی آمد کوچ یهودیان از شهرمان بود از دانش شما دوستان بهره مند شویم .. سپاس وبدرود   
    آیا ممکن است یهودیان خوانسار از بیم آزار صفویان ادعا کرده باشند که "سید" بوده اند؟
    سلام دوستان. مطالب دوستان را من نمیدانم تا چه حد معتبر و علمی است ولی  نظر به انچه که سینه به سینه از پدرانم و ابا اجدادم شنیده ام همین مطالب بوده

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی