...تاریخ مردم خوانسار

History of Khansar People

...تاریخ مردم خوانسار

History of Khansar People

...تاریخ مردم خوانسار

برای شناخت خصیصه و سرشت یک جامعه، هیچ نموداری بهتر از نوع تاریخی که می نویسد یا نمی نویسد نیست (ای. ایچ. کار)


استفاده تمام یا بخشی از مطالب و مقالات این وبگاه بنابر اخلاق پژوهشی با ذکر منبع و نویسنده مطلب بلا مانع است .
با تشکر حسین تولایی خوانساری

آخرین نظرات

پژوهشگر: محسن محرابی (کارشناس ارشد تاریخ ایران دورۀ اسلامی)

mohsen.mehrabi395@gmail.com






مری شِیل (Lady Mary Sheil)

یکی دیگر از فرنگیانی که از خوانسار دیدن کرده و از ویژگی طبیعت و آب و هوای آن مطالبی نوشته است، خانم لِیدی مری (ماری) شِیل  همسر کلنل جَستین شیل (Justine Sheil)، مقام سفارت انگلستان در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه است که در 29 اکتبر 1849 (۷ آبان  ۱۲۲۸) به ایران آمد و به مدت سه سال و ده ماه در ایران اقامت نموده است. وی طی مدتی که همسرش در ایران مأموریت داشت، به همراه او به همه جای ایران سر کشید و مجموعه ای از خاطرات و مشاهداتش را در کتابی با عنوان «جلوه هایی از زندگی و آداب و رسوم ایران» گردآوری کرده که بعدها با نام «خاطرات لیدی شیل» به فارسی ترجمه شده است. او در خاطراتش با دقت فراوان به جزئیات و شرح حال زندگی ایرانیان و جریان امور و اتفاقات داخلی ایران و نیز اوضاع شهرهای کشورمان در عهد قاجاریه پرداخته است.(نک: ص3-1، مقدمۀ مترجم) او حتی در بین مسافرتهایش، بازدیدی هم از خوانسار داشته و به توصیف این شهر، مناظر و آب و هوای آن پرداخته که متن آن بدین شرح است:

«خوانسار، 30 مه [1850] - با اینکه شنیده بودیم خوانسار یک منطقۀ خوش آب و هواست، ولی پس از حرکت از درّۀ گرم گلپایگان، موقعی که به خوانسار رسیدیم، آن را شهری در عمق یک درّه یافتیم که دارای هوایی دم کرده بود و نمیشد از وزش بادهای خنک آن استفاده برد. به همین خاطر ما چادرهایمان را بر فراز نقطۀ مرتفعی از شهر برپا داشتیم تا بتوانیم از نسیم خنک آنجا لذت ببریم. علت اینکه شهر خوانسار در قعر درّه بنا شده شاید وزش همین بادها باشد که مسلماً در زمستانها سرمای طاقت فرسایی ایجاد میکند. خوانسار شهر زیبایی است که در جهت طولی گسترش یافته و این، بخاطر درّۀ باریک و طویلی است که شهر در میان آن بنا شده است.»

شیل در ادامۀ نوشته هایش، مهمترین و اصلیترین پیشه و شغل مردم خوانسار را در وهلۀ اول کشاورزی و زراعت، و سپس باغداری عنوان کرده است و می آورد: «اطراف این درّه مملو از انواع درختان، بخصوص درخت میوه است که رسیدگی و استفاده از محصول این درختها، مشغلۀ مردم شهر را در مرحلۀ بعد از کشت و زرع به خود اختصاص میدهد. این شهر در دو سمت خود بوسیلۀ یک رشته کوه مرتفع مسدود شده است.»(ص192-191)

 

*** شیل، لیدی مری، خاطرات لیدی شیل، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، 1368. 

 

هینریش بروگش (Heinrich Karl Brugsch)

دکتر هینریش کارل بروگش، مستشار، خاورشناس و استاد دانشگاه برلین از آن دسته اروپاییانی بود که به خوانسار آمده و به شرح صفات و ویژگیهای این شهر و وصف زیباییهای آن پرداخته است. او که در سال 1859 مقارن با اواسط سلطنت ناصرالدین شاه از طرف دولت پروس (یا آلمان) به همراه هیئتی به ایران اعزام شد تا ضمن ایجاد سفارتخانه، روابط و مناسبات اقتصادی و سیاسی میان ایران و آلمان برقرار کند، در طول مسافرتهایی که به شهرهای ایران و اقامت در آنها داشته، خاطرات خود را از این سفرها با عنوان «سفری به دربار سلطان صاحبقران: 1861-1859» به رشتۀ تألیف درآورده و تمام شئون و روابط میان مردم ایران را در کتابش گنجانده است. او در مسافرت دومش به ایران هم (به سال ۱۸۶۶م) کتابی تحت عنوان «در سرزمین آفتاب» را نگاشته، که نتیجۀ خاطرات و مشاهدات وی در مورد ایران و اوضاع اجتماعی ایرانیان در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم (اواسط عهد قاجار) بوده که بسیار مفید و حائز اهمیّت است. بروگش در کتاب «سفری به دربار سلطان صاحبقران»، به وصف اوضاع اجتماعی، پیشه و صنعت ایرانیان، شئون و روابط میان مردم ایران و... پرداخته و بطور جامع و کلی از خوانسار هم مطالبی به میان می آورد که از این حیث بسیار مفیدند. مثلاً در یک مورد از عقاید، آداب و رسوم خوانساریها و احترام آنان به طبیعت و محیط زیست میگوید که خوانساریهای قدیم به هیچ روی از بوته های گون (احتمالاً گونهای زنده و سرسبز، نه خشک) برای سوزاندن و سوخت زمستان استفاده نمیکردند، زیرا باور داشتند که این خارها نظر کرده هستند و هر کس که به آنها آسیب برساند یا از ریشه درآورد، خونریزی اتفاق خواهد افتاد. درست خلاف وضعی که اکنون نظاره گر آن هستیم و بوته های زندۀ مراتع را به آتش میکشند. در جایی هم بطور خلاصه به وصف زیباییهای خوانسار، منابع طبیعی و حیات وحش آن اشاره ای داشته و جنگلهای آن را هم به جنگلهای آلمان تشبیه کرده است:

«بهترین و با صفاترین راهی که در طول مسافرت خود، طی کردیم،‌ راهی بود که روز بعد یعنی 22 سپتامبر [سال؟] از گلپایگان به خوانسار واقع در پنج فرسخی در پیش گرفتیم ... از خیابانها و کوچه های پر گرد و خاک گلپایگان عبور کردیم و به خارج آن شهر رسیدیم و نفسی در هوای آزاد کشیدیم، راه به طرف جنوب میرفت و کمی که جلو رفتیم، کوهی از دور نمودار شد که آن را کوه «وانشان» مینامیدند و در دامنۀ این کوه، دهی به همین نام وجود داشت که راه خوانسار از آنجا میگذشت. در آن طرف رودخانه، گله ای از آهو و غزال دیدیم که به سرعت به طرف چمنهای اطراف فرار میکردند. جلوی ما جنگل پردرخت و انبوهی قرار داشت که کاملا ًشبیه جنگلهای آلمان بود و ما را به یاد وطن می انداخت و واقعاً تعجب آور بود که وسط صحراها و بیابانهای خشک و کم آب ایران چگونه چنین جنگلهای سرسبز و پردرختی نظیر اروپا به وجود آمده است!»(ص249)

بروگش سپس به ستایش از طبیعت زیبا و فرح بخش خوانسار و تشریح روستاها و مناظر زیبای آن پرداخته و سبک و نوع معماری خانه های آن را با اروپا مقایسه و به سانِ روستاهای شمال ایتالیا دانسته است و می-نویسد: «در سر راه و دامنه های کوهها،‌ روستاهای بسیار آباد و سبزو خرمی با باغات پردرخت دیده میشدند. این از مناظری بود که در ایران خیلی به ندرت میتوانستیم تماشا کنیم. اولین روستای سر راه «تیجون» نام داشت که در ارتفاعات دامنۀ کوه بود ... از دومین روستا به نام «کوتکون» که دارای خانه های متعدد و باغچه بود، گذشتیم و به ابتدای روستای بزرگ و آباد خوانسار که در طول رودخانه گسترش دارد، رسیدیم. گستردگی این روستا به حدّی است که طول روستای خوانسار را اگر اشتباه نکنم، طی دو ساعت پیمودیم. مناظر این روستا واقعاً توصیف ناپذیر و فوق العاده زیباست. اطراف راه درختان کهن و پر از شاخ و برگی قرار داشتند که شاخه های آنها در بالای جاده به هم میرسید و دالانی سبز و خرّم را به وجود می آورد، در دو طرف جاده، چمنزارهای طبیعی زیبایی دیده میشد که چشمه ‌سارهای متعددی در آن جاری بود و‌ آن طرف چمنزارها خانه ها و کلبه های روستایی که برخلاف سایر روستاها با سلیقۀ بسیار ساخته شده بودند،‌ خودنمایی میکردند. پاره ای از خانه ها در وسط درّه و پاره ای [هم] در دامنۀ کوه و ارتفاعات قرار داشتند، هر دو دستۀ این خانه ها خوش منظره و برای اقامت ایده آل به نظر میرسیدند. سبک ساختمان خانه ها و کلبه های روستای خوانسار، شباهت زیادی به روستاهای شمال ایتالیا داشت و مناظر آن از ایتالیا هم بهتر و زیباتر بود. پی این خانه‌ها و کلبه‌ها را تخته سنگهای بزرگ و نتراشیده تشکیل می‌داد که با گِل و آهک به صورت توده‌ای سخت به یکدیگر درآمیخته بودند و روی این پی، خانه را با آجر ساخته بودند که از یک تا سه طبقه داشت. و اتاقها از پنجره‌های مشبک به طرف رودخانه و جاده، نور می‌گرفتند. در ورودی خانه‌ها نسبتاً بزرگ و راهرو و دالان آنها هم مانند خانه‌های روستایی اروپایی، سنگفرش هستند. در حقیقت خوانسار، یک روستای کاملاً اروپایی است و تنها تفاوتی که با روستاهای اروپا دارد، کوه بزرگ پشت سر آن، معروف به کوه خوانسار است که برخلاف کوههای اروپا، خشک و بدون سبزه و علف و گیاه است. پشت این کوه، قبایل و عشایر بختیاری زندگی می‌کنند که گاهی از اوقات به این طرف آمده و مایحتاج خود را از بازار خوانسار خریداری می‌کنند.» (ص350)

در ادامه وی به صنعت مردم خوانسار هم اشاره ای میکند و رنگرزی و قاشق تراشی را از مهمترین صنایع تولیدی آنها برمیشمارد. از نظر او، استادان رنگرز خوانسار بهترینها در ایران بودند، و قاشقهای چوبی آنجا نیز از زیباترین و ظریفترین صنایع دستی آن منطقه محسوب میشد: «در راه خانه‌ای که برای اقامت خود در نظر گرفته‌ بودیم، از وسط چمنزار طبیعی گذشتیم، روی این چمن، پارچه‌هایی را که با نیل به رنگ آبی در‌آورده بودند، پهن کرده بودند که خشک شود. در خوانسار، کارگاههای رنگرزی فراوان است و استادان رنگرز خوانسار در ایران، شهرت دارند. از صنایع دستی خوانسار کارهای روی چوب و مخصوصاً درست کردن قاشقها و شربت‌خوریهای چوبی است که با ظرافت و زیبایی بسیاری می‌سازند.» (ص351-350)

او در ادامه مینویسد: «خانۀ محل اقامت ما، در ارتفاعاتی واقع در انتهای روستای خوانسار قرار داشت، تالار بزرگ این خانه مشرِف به باغ وسیعی بود،‌ دیوارها و سقف این تالار تزییناتی وجود داشت که در خانه‌های دیگر روستایی نظیر آن را نمی‌توان یافت. زنان روستایی روی بام خانه‌های مجاور آمده بودند تا خارجیانی که از دیار دور به روستای آنها آمده بودند تماشا کنند. خوانسار در داشتن دختران و زنان زیبا در ایران شهرت دارد؛ ولی ما چیزی مشاهده نکردیم!» (351)

 

*** بروگش، هینریش؛ سفری به دربار سلطان صاحبقران (1861-1859)، ترجمۀ مهندس کردبچه، [تهران]، انتشارات اطلاعات، 1367، چ1، ج2، ص351-349.

 

آبراهام جکسن (Abraham Valentine Williams Jackson)

آبراهام والنتاین ویلیامز جکسن (1862-1937م) استاد نیویورکیِ دانشگاه کلمبیا در آمریکا و یکى از محققان و متخصصان نامدار آن کشور در زبانهای هندواروپایی خصوصاً رشتۀ زبان و ادبیات و دین و آیین در ایران باستان به شمار میرفت. وی نیز از غربیانی بود که سفرهایی تحقیقاتی به ایران داشته و حاصل این سفرهایش را در کتابی با عنوان «سفرنامه جکسن: ایران در گذشته و حال» تألیف کرده است. جکسن در این کتاب شرح دل انگیز سفر خود را در ایران با مطالب تحقیقى، تاریخى و باستان‏شناسى به هم آمیخته است.(ص8-7) او ضمن سفری که به خوانسار داشته، محو طبیعت زیبا و بکر آنجا شده و به ستایش و تمجید آن پرداخته است. او در میان توصیفاتش از شهر، به تعداد سکنۀ آن نیز اشاره ای داشته که نسبت به آن زمان جمعیّتی قابل توجه محسوب میشده است. جکسن قدمت شهر را به عهد اسکندر مقدونی رسانده که گویا تا حدودی غلو کرده و احتمالاً نویسنده اطلاعات چندان کافیی نسبت به تاریخ ساخت و بنای شهر فعلی نداشته است. او در رابطه با خوانسار مینویسد: 

«توقفگاه شبانه ما در دهکده بانیشون یا وانیشون [وانشان] بود که پیترو دلاواله آن‏ را اونیسچیون‏ [اونیشون Oniscion] نامیده است. این نقطۀ باغ مانند از پیش طعم زیباییهاى خوانسار را که صبح روز دیگر بدانجا رسیدیم به ما چشانید. خوانسار در خاطرۀ من به صورت پهنه اى از تپه ماهورها با نهرها و رودهاى فراوان، سبزه‏زارها، و درختان پرشکوفۀ میوه باقی مانده است. شهر موقعیتى تماشایى دارد، و در تنگ باریکى میان کوههاى مرتفع قرار گرفته است، و قریب هشت یا نه کیلومتر میان این معبر پیچانگاه در پایین و گاه در سر کوهها ادامه می یابد. نزدیک به دوازده هزار نفر سکنه دارد، و قدمت آن را تا به زمان اسکندر میرسانند، و معتقدند که اسکندر هنگام رفتن به همدان از آنجا گذشته است. یاقوت میگوید خوانسار به علت آنکه زادگاه عده اى از شعرا بوده است معروفیت دارد. این شهر علاوه بر موقعیت شاعرانه و وابستگیهاى تاریخی، بازار پر رونقى [هم] براى خریدوفروش کالاى کتانى و پنبه اى محسوب میشود؛ و از اینرو مالیات آن به اضافۀ مالیات گلپایگان، که بر روى هم از لحاظ تقسیمات ادارى ناحیۀ واحدى را تشکیل میدهند، درآمد خوبى براى دولت به شمار میرود. اى کاش شهر داراى شهرداریى منظم بود تا از ذبح گوسفند در ملأ عام جلوگیرى بعمل می آورد.» (سفرنامۀ جکسن، ص292-291)

 

*** جکسون، آبراهام والنتاین ویلیامز؛ سفرنامۀ جکسن: ایران در گذشته و حال، ترجمۀ منوچهر امیرى و فریدون بدره­اى‏، تهران: انتشارات خوارزمی، 1369.  

 

آلفونس گابریل (Alfons Gabriel)

آلفونس گابریل (1894-1975م)، جغرافیدان، محقق و سفرنامه نویس اتریشی بود که سه بار به ایران مسافرت کرد و در کویرهای ایران به پژوهش و اکتشاف پرداخت. همچنین او از خوانسار هم دیدن کرد و در یک جمله از خوانسار به عنوان «محبوبترین نقطۀ ایران و مملو از باغهای باشکوه و چشمه سارهای ارزنده و نهرهای آب» نام برده است.(ص90)

 

*** گابریل، آلفونس؛ تحقیقات جغرافیائی راجع به ایران، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوری (خواجه نوریان)، به اهتمام و تصحیح هومان خواجه نوری، تهران: ابن سینا، 1348.




  • حسین تولایی خوانساری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی