منبع : سایت تاریخ شفاهی ایران
دوران کودکی
در این نشست ابوالقاسم اشرفالکُتّابی خود را معرفی کرد و
اظهار داشت: من متولد اول مهرماه 1303 در شهر خوانسار هستم. دو خواهر و دو برادر
داشتم و فرزند سوم خانواده بودم. نام مادرم خاتون و نام پدرم ملامحمد مهدی بود.
پدرم روحانی، معلم و خطاط بود. من در مکتبخانه پدرم درس خواندم و در آنجا عمجزء،
گلستان و بوستان سعدی را یاد گرفتم. خانواده ما همه معلم، مکتبدار و خطاط بودند.
مادرم معلم مکتبخانه و معلمّه دخترها بود. از دوران کودکی به مطالعه کتاب علاقه
داشتم. پدرم ناسخالتواریخ چاپ سنگی و رحلی داشت که آن را میخواندم. با این حال
دو سالونیم توانستم از کلاسهای پدرم استفاده کنم.
در سن هشت سال و نیم بودم که پدرم در سن 63 سالگی فوت کرد. چون
مادر و دو خواهرم در خانه بودند ترک تحصیل کردم و بنا به خواسته برادرم به مغازه
خواربارفروشیاش رفتم و آنجا شاگردی کردم. خوانسار شهر کمجمعیتی بود. پانزده،
شانزده هزار نفر در آن سکونت داشتند. امورات زندگی ما از آن مغازه میگذشت. چند
سالی با برادرم بودم و بعد شاگردی فرد دیگری را کردم. من دوران جنگ دوم جهانی را
درک کردم. وضعیت خوانسار بههم ریخته و همه چیز کوپنی بود.
این ناشر قدیمی ادامه داد: در سال 1322 به تهران آمدم و به
سراغ کار کتاب رفتم. اقوام زیادی داشتیم که خوانساری بودند و در تهران کتابفروشی
داشتند. یکی از آشنایان مرا دید و گفت: علیاکبر علمی شاگرد میخواهد. مغازهاش در
ناصرخسرو و نزدیک شمسالعماره بود. من آنجا حسابدار آقای جعفری بودم و به او کمک
میکردم. اول خیلی تخصص نداشتم، اما چون به کارم علاقه داشتم ماندم. من حساب سیاق
بلد بودم. هر ماه 80 تومان مزد میگرفتم. بعد کمکم بیشتر شد. بعد از اینکه آقای
جعفری رفت حقوقم به 200 تومان و حول و حوش 300 تومان رسید.