سیّدی بر دار نقشی بر دیوار
هر بخش از تاریخ خوانسار، این کهن بوم زیبا را که آرمیده در درختان سر به فلک کشیده میکاوی آخرش به «فرهنگ» و «هنر» فاخری ختم میشود که گرچه ناگزیر به تعظیم و سر فرود آمدن در برابر آن هستی، اما باز غصهات میگیرد ازآنچه بودیم و از آنچه هستیم یا بهتر بگویم از آنچه میتوانیم باشیم و نیستیم...
بگذار تا همین حد دیباچه در گلو حبس شود که اگر وارد فصول این مثنوی هفتاد من شوی، درختان قربانی شده از طمع نسل نوین دیارت را باید قلم کنی و اشکِ حسرتِ سنتِ از یاد رفته این کهن دیار را جوهر، و سینه خواهی شرحه شرحه از فراق تا بگویی شرح درد اشتیاق..
پس بگذریم....
چند صباحی است غور در تاریخ، فرهنگ و تمدن سرزمینم خوانسار دغدغهام شده است و در همین راستا در جستجوی میان کتابها و اوراق تاریخ گذشتگانم به مطالبی بر میخورم که اگرچه باید این گزارشات تاریخی را در کنار هم نهاد تا تصویری دقیق از حوادث خاص تاریخی به دست آورد، اما بعضی وقتها حیفت میآید شیرینی بعضی از این متون تاریخی را از کام مردمت دریغ کنی به بهانه پژوهشی کامل و تمام عیار که شاید هرگز از نوشتن آن فارغ نشوی.
چندی پیش تحقیق در باب یک حادثه تاریخی من را به سمت کتابی کشاند به نام«خاطرات من (یا تاریخ صدساله ایران) »؛ نویسنده این کتاب حسن اعظام قدسی فرزند ملاعلی مدرس، در سال1308ه.ق/ 1268 ه.ش در تهران به دنیا آمد. وی در سال1336ه.ق به «اعظام الوزاره» ملقب شد و در پی آن به مشاغل و مناصب متعددی گمارده شد که از آن جمله عبارتاند از :حکومت نطنز، ریاست شعبه کنترل انبار غله دولتی، حکومت ایوانکی و خوار، حکومت دماوند و فیروزکوه، بازرس وزارت کشور، رئیس اسکان ایلات فارس، فرمانداری شیراز، ریاست کارگزینی وزارت کشور و بالاخره کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملی از قزوین در سال 1322ه.ش. اثر دو جلدی«خاطرات من (یا تاریخ صدساله ایران) », سرگذشت و خاطرات حسن اعظام قدسی(اعظام الوزاره) است که طی آن تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه تا نهضت ملی کردن صنعت نفت بازگو شده است.
در این کتاب گزارشی به نام « قضیه حاج میرزا محمد مهدی» وجود دارد که نویسنده در این گزارشِ نسبتاً طولانی، حسب شغل و مأموریتی که از طرف دولت وقت قاجار داشته است و بنا بر درخواست عده ای از شکات خوانساری و رسیدگی به تظلمات اهالی خوانسار، مأمور رسیدگی پرونده درگیریها ،خرابیها و نابسامانیهای سال 1336 ق در خوانسار میگردد. منازعاتی که در نهایت منجر به اعدام حاج میرزا محمد مهدی خوانساری شد.
و اما حاج میرزا محمد مهدی خوانساری که بود؟
حاج میرزا محمد مهدی خوانساری(ثقه الاسلام شهیدی) |
« عمارت آقا زیبا ساخته شده بود بهاربند و سرطویله آن گنجایش 250 الی 300 اسب داشت و تکمیل بود. سید دارای دو دستگاه درشکه و یک دستگاه کالسکه فرنگی بود که اسبهای او گویا از روسیه خریداری شده بود. در کتابخانه سید شاید 50000 جلد از کتب نفیس موجود بود. سفره خانه و آشپزخانه سید را میتوانم بگویم هیچکدام از رجال نامی ایران نداشتند. نوکران او همه متحد الشکل لباس میپوشیدند. منشیان متعددی بکار رعایا رسیدگی میکردند. میزبانان متعددی از میهمانان، به فراخور شأنشان پذیرایی میکردند. مرتباً ازبختیاری، فریدن، عربستان، کرون، گلپایگان، خمین، محلات، سلطان آباد، اصفهان، ملایر، تویسرکان اشخاص محترمی برای کار یا مهمان به منزل سید وارد میشدند، سید دارای سوار و تفنگچی زیاد بوده و اجازه اجتهاد از مراجع بزرگ تقلید داشت. به زبانهای عربی و فرانسه آشنا بود و در همان تاریخ خرج پنج نفر را میداد که دکتر جدید شوند.[2] من سخاوت و گذشتی که از سید دیدم از هیچکس ندیدم و نشنیدم. جذبه عجیبی در چشمانش مشاهده میشد. دو سال در آن حدود حکومت کردم از مصاحبت سید مستفیض شدم.»
بنابر نظر نویسنده ضیاء الابصارفی تراجم العلمای خوانسار ساخت بازار معروف به «بازار بالا» در خوانسار از جمله اقدامات عام المنفعه ایشان بوده است.[3] نویسنده مقدمه مناهج المعارفکه از نوادگان سید است علت کشته شدن وی را اینچنین نقل میکند:
صمصام السلطنه |
وثوق الدوله |
در برخی از کتابهای که در مورد خوانسار نوشته شده است مانندکاروان عشق و جاودان نامهی خوانسار ودورنمای خوانسارحوادث سالهای ۱۲۹۷ شمسی (1336 قمری) خوانسار را که جنبه ملی نیز پیدا کرد در حد اختلافات درون شهری تقلیل دادهاند در حالی که به نظر نگارنده اگر چه احتمالاً ظاهر حوادثِ پیرامون این قضیه بنابر اقوال شفاهی و سینه به سینه اینگونه میباشد اما در باطن و از دید یک مورخ جامع نگر حادثهی به این مهمی که باعث فرستادن تلگراف و دستور احمد شاه در مورد سید، رهسپار شدن یکی از مأمورین و ژاندارهای مهم آن زمان به نام ماژرمحمود خان برای رفع غائله به خوانسار و فرستادن بازپرسی برای کنکاش در علت حادثه شد را باید در ساختاری مورد ارزیابی و سنجش قرار داد که با حوادث آن زمان کشور که مصادف با شرارههای دستوپازدن قجری و نابسامانی موجود در اداره کشور و نبود یک قدرت متمرکز و قوی در ایران بود مرتبط دانست. عاملی که نمیتوانست حتّی ناحیۀ کوچکی به نام خوانسار را از این فتنهها مصون بدارد. آنچنان که از برخی متون تاریخی بر میآید عده ای از صاحب منصبان از قدرت و نفوذ روز افزون سید در ولایت ثلاث که بخشی از آن نیز در تملک بختیاریها بود احساس خطر میکردند، به ویژه آنکه سید در بین پادشاهان وقت دارای عزت و مورد احترام آنها بود پس برای جلوگیری از نفوذ سید در ولایت ثلاث، از هرج و مرج و آشفتگی اواخر دوره قاجار استفاده کردند و با کمک عناصر دست نشانده بومی و استفاده از رقابتهای موجود داخلی در سرزمین خوانسار، جهت از بین بردن نفوذ و قدرت سید دست به حذف فیزیکی ایشان برده و از یک طرف با توطئه و مرتبط دانستن او با اقدامات عیار گونه یا بهتر بگویم شرارت گونه محمدعلیخراط به قول اعظام الوزاره « در این اقدام پای حاج میرزا محمد مهدی را به میان آوردند یعنی احکام را طوری صادر کردند که رفع قائله خوانسار و محمد علی خراط شامل حامیان او بشود»[7] و از طرف دیگر «چون تحریک کننده [ شیخ یوسف جوادی] هم در تهران مشغول بود»[8] و سید هم حمایت افرادی چون سردار اسعد را به همراه نداشت با روی کارآمدن صمصام السلطنه درصدد برآمدند که حاج میرزا محمد مهدی را از میان بردارند. لذا با اقدام دسته جمعی ازجانب ژاندارمری ، بختیاری و عناصر فتنه اندیش داخلی سید را درحالی که بنا برنقل سید محمد کمرهای میخواست با «چادر زنانه از معرکه بگریزد گرفتارش کردند»[9] و بی درنگ سید را بر دار کشیدند. هنگامی که اورا پای دار آوردند « محمدخان سالاراعظم به او گفته بود که املاک خود را به من صلح کن تا از این بلیه رهایی یابی او هم از بیم جان املاک خود را به محمدخان صلح کرد و به دارش آویختند سیدمحمد مهدی به مکافات خود رسید محمد خان هم از املاک او خیری ندید پس از یک سال پسر سید ،محمد مهدی به
سیدمحمدشهیدی فرزند ثقه الاسلام |
بررسی تفضیلی علل و عوامل این حادثه تاریخی درخوانسار را که بازتاب ملی با خود به همراه داشت به زمانی دیگر موکول کرده تا هم تحقیقاتمان کامل و هم اسناد مرتبط را احصا کنیم. در این جستار تنها قصدمان این است که گزارش اعظام الوزاره را که یک سال بعد، برای بررسی این حادثه اعزام میشود عیناً نقل کنیم. قصد واکاوی این گزارش را ندارم که در حوصله این مقاله نمیگنجد. اما خوانندگان عزیز را به خواندن دقیق آن توصیه میکنم.
قضیه حاج میرزا محمد مهدی
روز 15 جمادی الاولی آقای اقتدار الدوله کفیل وزارت داخله احضارم نمود و صورتی ارایه داد که اسامی هشت نفر برای مأموریت خوانسار راجع به قضیه مرحوم آقا میرزا محمد مهدی خوانساری به رئیس الوزرا پیشنهاد شده بود که سه نفرشان مدیر کلهای وزارت خانه بودندکه هر کدام را رئیس الوزرا تعیین نماید حکم صادر شود. آقای وثوق الدوله یک 9 با قلم قرمز روی اسامی کشیده و با خط خود در ذیل آن نوشته بود اعظام الوزاره.
پرونده خوانسار
آقای اقتدار الدوله دستور دادند پرونده مربوط به وقایع خوانسار در اختیار من گذارده شد و من روزها در وزارت داخله مشغول مطالعه پرونده بودم و یاداشتهای لازمه را برداشتم چند روز بعد حکمی به مضمون ذیل صادر گردید.
وزارت داخله اداره جنوب نمره ی 4936
مورخه بیستم شهر جمادی الاولی ق1337
چون تصمیم اولیای دولت براین است که به تضلمات اهالی خوانسار دقیقا رسیدگی و راپرت وقایع آن حدود بدون کم و زیاد به استحضار اولیای امور برسد، همچو مقرر گردیده است که از طرف وزارت داخله و وزارتین عدلیه و مالیه سه نفر مأمور انتخاب به خوانسار رفته و به مشارکت یکدیگر داخل تحقیقات و تشخیص حقایق اظهار متظلمین شوند. علی هذا آقای اعظام الوزاره از طرف وزارت داخله مامور است که به اتفاق مأمورین وزارت مالیه و وزارت عدلیه به خوانسار رفته نتیجهی تحقیقات مشترکه خود را مرتباً به وزارت داخله اعلام و کسب تکلیف نماید. توضیح آنکه دستور و تعلیم اساسی آقای اعظام الوزاره فقط دقت و تعمق به اظهارات متظلمین و پیدا کردن طرق سهل برای انجام تسویهی دعاوی گفت و گوی آنها است. البته به رعایت این دستور مشارالیه همواره مراقبت خواهد نمود نظریاتی که به اشتراک مامورین اتخاذ می نماید، سهل الاجرا و بی اشکال بوده نسبت به راپرتهایی که ارسال میدارد متوجه تعلیمات وزارتی شده پس از اخذ دستورالعمل های لازمه در تسویه و ختم کارهایی که مورد دقت و تحقیق واقع شده اقدام نمایند. ....
پس از صدور احکام برای رفتن به خوانسار خود را آماده کردم. ....آقای فتح الدوله علی آبادی پسر میرزا علی خان مستوفی مدعی العموم اصفهان بودند ... پس از ملاقات های دوستانه در اطراف مأموریت خوانسار و ملاقات با غضنفرخان که موقتاً از ولایات ثلاث برای همین کار آمده بود قرار حرکت داده شد. هر دو آقایان اظهار داشتند که دسته بندیهای غریبی برای این موضوع شده است چه در محل و چه در تهران یک دسته به طرفداری از شیخ یوسف[جوادی] خوانساری که در رأس آن آقای مدرس است و دستهی دیگر دموکراتها و آقا میرزا طاهر تنکابنی به حمایت از آقا فضل ا... خوانساری از بنی اعمام مرحوم آقا میرزا محمد مهدی؛ چون غضنفرخان رییس مالیه کمره، گلپایگان و خوانسار بود تمام وقایع را قبل از حرکت برای من و فتح الدوله روشن نمود.
ملاقاتها
صبح زودی بود که شیخ یوسف خوانساری آمد منزل و از طرف مدرس پیغام آورد که چهار ساعت بعد از ظهر همان روز از ایشان ملاقات نمایم. در ملاقات مرحوم مدرس بعد از شرحی از مظلومیت شیخ یوسف و این که عمارت اورا از طرف میرزا محمد مهدی آتش زده غارت کرده اند گفت انتظار دارم کاملاً رسیدگی نمایید که در اظهار نظر هیأت رسیدگی جبران غارت ایشان به عمل آید . با ریس الوزرا هم که مذاکره کردم ایشان اظهار نمودند که منتظر راپرتهای هیأت رسیدگی خواهم بود و مخصوصاً به اعظام الوزاره شفاهاً آن چه باید، سفارش کردهام. حالا با سوابق ایام مهاجرت به شیخ یوسف اطمینان دادهام که فلانی از دوستان و مردی آزادی خواه است که در مهاجرت و ایام سختی خوب امتحان داده اند خاطر جمع باشید.
ملاقات دیگر
آقا فضل ا... خوانساری آمدند منزل که آقا میرزا طاهر تنکابنی منتظر شما هستند با ایشان، میرزا ملاقات و در اطراف پیش آمد مذاکره شد و سوابق طولانی که سالهاست بختیاریها از نقطه همجوار بودن با املاک حاج میرزا محمد مهدی غالباً تحریک میشوند و زد و خورد با رعایای ایشان مینمایند تا پیش آمد اخیر چه خود میرزا و چه آقا فضل ا... بیان نمودند که واقعاً متأثر کننده بود. ضمناً آقا فضل ا... اظهار نمود که غضنفرخان خودش را کاندید ولایات ثلاث نموده است که از این جهت چندان مورد اطمینان نیست.
حرکت به خوانسار
آقا فضل ا.. نماینده ورثهی حاج میرزا محمد مهدی مالهای سواری حاضر کرده و روانه خوانسار شده و شروع به رسیدگی و معاینهی محل هایی که خراب نموده و آتش زده بودند گردید. منزل حاج محمد مهدی در بالای خوانسار به اصطلاح بالا محله [محله بالا] بود. چند عمارت متصل به هم که معلوم بود بسیار مجلل و عالی بوده. چون در آن موقع غالب آنها را خراب کرده بودند. یعنی یک قسمت در ساعات جنگ و زد و خورد و قسمتی را هم از کسان و برادران شیخ یوسف بعداً خراب کرده وآتش می زنند.
حاج میرزا محمد مهدی یک خانواده دویست سیصد صاله بود که در پیشگاه سلاطین وقت همیشه مورد توجه و احترام بودهاند و عمارتی به نام مضیفخانه همیشه برای توقف واردین از هرطبقه و پذیرایی آماده داشتند. چنانچه در معاینهی بنا و عمارت خراب شده مضیف خانه را هم مشاهده کردیم. عموم طبقات اظهارشان این بود که اشخاص واردین به مضیف خانه از یک شب تا شش ماه و یک سال هم دیده میشد که از همه حیث پذیرایی و با نهایت احترام مستخدمین رفتار می نمودند. چنانچه هریک مریض می شدند طبیب و دوا و غذا فوراً مهیا و تارفع کسالت نمی شد مانع از رفتن میگردیدند.
خوانسار در میانه درهای واقع شده آن هم در طول که در وسط رودخانه ای است از چشمه سارهای کوه در بالای خوانسار سرازیر شده و رفته رفته تشکیل رودخانه میدهد . این آب دارای جیوه است [!] که اهالی هر محل پشم های رنگ کرده برای بافت قالی و غیره را چند شبانه روز توی آن میگذارند تا رنگهای مختلف آن ثابت بماند و به همین جهت است که رنگ فرشهای بافته شده از این پشم ها تا کهنگی ثابت می ماند و تغییری نمی کند. کوه خوانسار گیاهی دارد به نام گز[انگبین] که یکی از صادرات خوانسار به اصفهان است و نیز در خود خوانسار از آن شیرینی و گز درست می نمایند که بسیار مطلوب است. در گلپایگان و خوانسار صنعت گران سینی و جعبه و تخته نردهای بسیار عالی درست میکنند که جنبه صادراتی به دیگر شهرها دارد.
مشارالیه علاقهای در خارج از خوانسار داشته که در جوار املاک بختیاری ها بوده که همیشه با آنها در منازعه بوده است. یعنی بختیاری ها نظر تصاحب آن املاک را داشتند و رعایای حاج میرزا محمد مهدی مانع میشدند. چون اکثریت کشاورزان گرجی و ارامنه و همه مسلح بودند. پس از تغییر رژیم به مشروطه که بختیاری ها دارای قدرتی شدند یکی دو مرتبه حملاتی کردند ولی با اطلاع سردار اسعد[11] که سابقه هم داشت قدغن کرد که احدی از خوانین یا کسان شان حق ندارند به املاک حاج میرزا محمد مهدی تجاوز نمایند که سخت مجازات خواهند شد.
سردار اسعد |
محمدعلی خراط
در حوالی خوانسار یک نفر به نام محمد علی خراط از فارغ التحصیل های مدرسه نائب حسین کاشی[12] عده ای را دور خود جمع کرده مشغول شرارت بود حتی گفته میشد که به نام خود سکه هم ضرب کرده بود و او را تحت حمایت حاج میرزا محمد مهدی میدانسته اند و شاید هم به واسطه جلوگیری از بختیاریها غیر مستقیم نظر داشته. مخالفین مشارالیه شیخ یوسف سابق الذکر در تهران سبب این گونه انتشارات نسبت به حاج میرزا محمد مهدی بوده و از هیچ گونه اتهامات خودداری نمیکرده.
ماژرمحمود خان |
چون تحریک کننده هم در تهران مشغول بود و بهترین موقع را برای موفقیت در سوء نیت خود به دست آورده بود با دستهای امثال مدرس ها آنچه از خوانسار و سران اردو و حکومت برای دفع و رفع اشرار خوانسار تقاضا می شد فورا صادر می گردید.
دولت هم بختیاری دیگر اشکالی در بین نبود. لذا در درجه اول عدهای که از دستهی محمد علی خراط پناهنده شده بودند خواسته شد و هنوز معلوم نبود که چه عملی خواهد شد. به عنوان این که از طرف حاج میرزا محمد مهدی و کسان او شلیک شده است، شروع به تیراندازی نموده و یک دو نفر از طرفین کشته میشوند.
هیأت مدیره اردو مکرم الدوله حاکم، ماژرمحمود خان فرمانده عدهی ژاندارم، سالار معزز رییس سواره و پیادهی بختیاری، برادر شیخ یوسف که آتش بیار و تعزیه گردان بوده ، تلگرافی از خود سری حاج میرزا محمد مهدی به دولت صادر مینماید . چون دولت در جواب یکی از تقاضاهای آنها دستور داده بود که حاج میرزا محمد مهدی را به تهران تحت الحفظ حرکت دهید به این جهت در تلگراف ذکر مینمایند اشرار یک نفر ژاندارم کشته اند و برای ادامه شرارت سنگر بندی نمودهاند . لذا در جواب این تلگراف چنین دستور داده میشود که باید غائله خوانسار به هر نحوی شده، خاتمه یابد و دستگیرشدگان از اشرار را در خوانسار و گلپایگان به دار بزنید تا عبرت سایرین گردد.
ان تلگراف سبب تقویت روحیه و مقاصد پلید سران اردو گردیده پس از زد و خورد و غالب شدن، حاج میرزا محمد مهدی را دستگیر نموده و میآورند منزل شیخ یوسف و برادرانش که وسط خوانسار لب رودخانه بوده توقیف مینمایند. در موقع دستگیری جعبهای میرزا محمد مهدی با خود همراه داشته که شب آقایان جعبه را باز کردند . محتویات جعبه که از هر قبیل جواهرات در آن بوده چشم ناظرین را خیره کرده و از طرفی عقل شان را زایل می نماید. برای خوردن جواهرات که چه باید کرد، هیأت مذکور به فکر و شور افتادند که اگر حاج میرزا محمد مهدی به تهران فرستاده شود ممکن نیست این جواهرات را که اندوخته سیصد ساله است تصرف کرد و خورد و اگر هم نفرستیم جز از بین بردن چاره ای نیست. بالاخره رأی داده می شود به استناد تلگراف خود دولت که چند نفر اشرار در خوانسار و گلپایگان به دار زده شود حاج مهدی را به دار بزنند. صبح جلو ایوان عمارت شیخ یوسف، حاج میرزا محمد مهدی را به دار میزنند و برادر شیخ یوسف مبلغ پانصد تومان به مباشرین وارد و مأمورین اقدام عمل انعام میدهد.
به این ترتیب غائله خوانسار خاتمه یافته سالار معزز با عده خود به بختیاری با اموال غارت شده عزیمت مینماید ماژر محمود خان نیز برای عراق- اراک ـ و مکرم الدوله هم برای گلپایگان حرکت می نمایند. پس از چندی که کابینه بختیاری سقوط مینماید و وثوق الدوله کابینه خود را تشکیل میدهد. مکرم الدوله معزول و شاه زاده رکن الممالک که مرد دانشمند و حقوق دان و در اوایل مشروطیت و تشکیل دادگستری یکی از قضات برجسته بودند حاکم گلپایگان شده که در موقع تحقیقات این کمیسیون ایشان حاکم بودند.
نمونه ای از خطوط بروروی سقف( خانه ابهریها) |
این بودگزارش اعظام الوزاره از تحقیق و جستجو درباب قضیه میرزا محمد مهدی خوانساری معروف به ثقه الاسلام،گزارشی که چون نویسنده آن کسی است که در دستگاه دولتی آن زمان مسئولیتهایی چون بازرس وزارت کشور و ریاست کارگزینی وزارت کشور را داشت لذا تا حدود بسار زیادی میتوان به روایت او از این حادثه اعتماد کرد.
وقتی برای اولین بار این روایت تاریخی را مطالعه کردم، در بخشی از گزارش که اعظام الوزاره به توصیه معظم السلطان و با زیرکی تمام با تکه کهنه ای، سیاهی از سقف و دیوار خانه شیخ یوسف زدود و هنر خطاطی مردمان آن زمانِ خوانسار در لابه لای گل بوتهای نقاشی شده بر سقف نمایان شد تا شاهدی باشد بر دروغ بودن ادعای های شیخ یوسف، ناخوداگاه به یاد این جمله در کلیله و دمنه افتادم :
و هنر خود هرگز پنهان نماند اگر چه نمایش زیادت نرود، چون نسیم مشک که به هیچ تاویل نتوان پوشانید و هرچند در مستور داشتن آن جد رود آخر راه جوید و جهان معطر گرداند.
آری این گونه است، هنر ناب موهبتی است الهی، که هیچ کس را قادر به پنهان کردن آن نمی باشد اما ای کاش حداقل به اندازه شیخ یوسفها بودیم که اگر ما را دغدغه هنر وطن نیست، کمر به تخریب هنر اجدادمان نبندیم و حداقل آن را دود اندود کنیم، تا آیندگانِ ما با تکه کهنهای آن را بزدایند.
واین بود حکایت سیدی بردار نقشی بر دیوار
منابع و مآخذ
1ـ ابن رضا، مهدی، ضیاء الأبصار فی ترجمة علماء خوانسار، مؤسسة أنصاریان للطباعة و النشر،1382ش
2ـ اعظام قدسی (اعظام الوزاره)،حسن،خاطرات من(تاریخ صدساله ایران)،انتشارات کارنگ،1384ش.
3ـ بختیاری،خسرو خان،خاطرات سردار ظفر،مجله وحید،شماره 207،1356ش.
4ـ کمرهای، سید محمد، روزنامه خاطرات سید محمد کمره ای، نشر اساطیر، تهران1384 ش .
5ـ میرسید ابواقاسم جعفر موسوی خوانساری(معروف به میر کبیر)،مناهج المعارف، با مقدمه میر سید احمد روضاتی،چاپخانه حیدری،1351ش.
پی نوشت
[1] . عنوان ثقة الاسلام در یکی دو سدة اخیر، برای محصلان سطوح مقدماتی علوم دینی و نیز روحانیانی که در همان سطوح علمی قرار دارند، به کار می رود و برای صاحبان مقامات بالای علمی و دینی ، عنوان «آیة اللّه » یا «آیة اللّه العُظمی » رایج شده است. در عین حال، عنوان ثقة الاسلام برای برخی بزرگان، برای احترام و با نظر به معنای لغوی آن به کار رفته است.لقب شهیدی نیز بعد از به دار کشیده شدن سید و شهادتش به او داده شد.
[2] . از جمله افرادی که توسط ثقه الاسلام شهیدی ، برای ادامه تحصیل در طب جدید به فرنگ فرستاده شد طبیب حاذقِ خوانساری، مرحوم دکترمحمد زهرایی بود،که شهرت طبابت و خدمت او به اهالی خوانسار زبانزد خاص و عام بود. (ابن رضا، مهدی، ضیاء الأبصار فی ترجمة علماء خوانسار،ج2،ص ، 555 ).
[3] . ابن رضا، مهدی، ضیاء الأبصار فی ترجمة علماء خوانسار،ج2،ص ، 555.
[4] . نَجَفقُلی خان بَختیاری مشهور به صَمصامالسَلطَنه از سران ایل بختیاری و دو دوره رئیسالوزرای ایران در دوره قاجار بود.
[5] . وثوق الدوله فرزند میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه و نوه پسری محمد قوامالدوله آشتیانی است. وی در جوانی و در سال ۱۲۷۱ شمسی مستوفی آذربایجان شد و لقب وثوق الملک را از ناصرالدین شاه دریافت کرد. در سال ۱۲۷۳ لقب او به وثوق الدوله تغییر یافت. در دوره یکم و دوم مجلس شورای ملی به نمایندگی انتخاب شد و در مجلس به سمت نیابت ریاست مجلس دست یافت. او از سال ۱۲۹۰ خورشیدی تا اوایل سلطنت رضاشاه شانزده بار عهدهدار وزارتخانههای مالیه(دارایی)، خارجه، عدلیه (دادگستری)، داخله (کشور) و معارف (فرهنگ) گردید. پس از فتح تهران توسط مجاهدین، مجلس عالی مرکب از سی نفر برای اداره مملکت تشکیل شد که وثوق الدوله عضو آن بود. وثوقالدوله دو بار نخستوزیر ایران شد. دوره نخستین از مرداد ۱۲۹۵ تا خرداد ۱۲۹۶ خورشیدی و دورهدوم از مرداد ۱۲۹۷ تا تیر ۱۲۹۹ بود. وی در زمان نخستوزیری رابطه خوبی با احمدشاه نداشت ولی به سفارت انگلیس نزدیک بود و در دوره دوم نخستوزیریاش به شدت از سوی انگلیس پشتیبانی میشد.
[6] . میرسید ابواقاسم جعفر موسوی خوانساری(معروف به میر کبیر)،مناهج المعارف، صص213و214.
[7] . اعظام قدسی (اعظام الوزاره)،حسن،خاطرات من(تاریخ صدساله ایران)،ج1 ص576.
[8] . همانجا.
[9] . کمرهای، سید محمد، روزنامه خاطرات سید محمد کمره ای،ج1، ص 139.
[10] . بختیاری،خسرو خان،خاطرا سردار ظفر،ص48.
[11] . علیقلیخان بختیاری معروف به سردار اسعد بختیاری، از رؤسای ایل بختیاری و فرمانده فاتحان تهران. در جریان انقلاب مشروطه وی با فتح تهران به استبداد محمد علی شاه قاجار پایان داد. وی در برههای از تاریخ ایران، در منصب وزیر جنگ و دورهای نیز عهدهدار وزارت داخله بود.
[12] . نایبیان کاشان گروهی از اشرار و غارتگران بودند که در اواخر قاجاریه در حدود کاشان و مناطق پیرامون آن مشغول غارت و خراج گرفتن از مردم بودند. البته برخی «نایبیان کاشان» را از زمره عیاران و مجاهدان مشروطه دانستهاند.
[13] . ماژر محمد خان معروف به پولادین، در 1264 ش متولد شد. پدرش حسن خان در قزاقخانه درجهى سرهنگى داشت. محمود پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسهى قزاقخانه شد ولى قبل از اینکه تحصیلات خود را به پایان برساند، از مدرسه اخراج شد. در استبداد صغیر، پولادین جذب نیروى یپرم خان شد و عازم رشت گردید و همکارى صمیمانهى خود را با اردوى گیلان آغاز کرد. پس از خلع محمدعلى شاه، سپهدار تنکابنى، رئیسالوزراء، سردار اسعد بختیارى، وزیر جنگ و یپرم خان رئیس نظمیه شدند. یپرم خان به نظمیه سر و صورتى داد و محمود پولادین را با درجهى سلطانى به ریاست نظمیهى قزوین گمارد. پولادین به انتظامات قزوین توجه نموده بود و کلانترى تأسیس کرد. پس از یک سال خدمت به تهران احضار شد. وى پس از ورود به تهران، وارد مدرسهى افسرى ژاندارمرى گردید و پس از طى مدرسهى مزبور با درجهى سلطانى وارد فوج سرباز شد. پس از چندى به ژاندارمرى دولتى انتقال یافت و مأمور در فوج ژاندارم اصفهان گردید و فرماندهى یکى از گروهانها به او سپرده شد. این گروهان به دو مأموریت جنگى اعزام گردید. چندى سرگرم سرکوبى لرهاى یاغى در بروجرد بود که سرانجام آنها را تار و مار کرد. سپس براى دستگیرى سید محمد مهدی خوانساری نامى در خوانسار که عدهاى تفنگچى به دور خود جمع کرده بود، مأموریت یافت.
- ۹۴/۰۱/۲۸